یه پارتی واکاسا
یه پارتی واکاسا
درخواستی
سال ۲۰۰۵ ۷ جولای از (زبون واکاسا)
همین طور که سرم پایین بود و راه میرفتم ناگهان به کسی برخورد کردم و باعث شد وسایل داخل دستش به زمین برخورد کنن
واکاسا:اوه.. شرمنده،بزار کمکت کنم
بعد از این که کمکش کردم وسایلش رو جمع کنه چشمم بهش خورد،
واکاسا*:ا..اون خیلی خوشگله!
آ/ت:آه ممنونم
وقتی ا/ت خواست بره تندی دستش رو گرفتم
واکاسا:ب..ببخشید اسمت چیه؟
آ/ت: من آ/ت هستم
واکاسا:ممنون،من واکاسا هستم
وقتی ا/ت رفت*
واکاسا:لعنتی،اون..خیلی خوشگل بود..ای کاش بازم ببینمش!
سه ماه بعد*
تو خیابون که قدم میزدم ناگهان صدای جیغی شنیدم و سریع رفتم تا بفهمم صدا از کجا میاد
ناگهان ا/ت رو دیدم که دو مرد داشتن اذیتش میکردن
واکاسا:هوی جغله ها!
مرد ۱:چی گفتی؟
واکاسا:انقدر ضعیفین که زورتون به یه زن میرسه؟
مرد ۲:نکنه تو هم کتک میخوای؟
واکاسا:ولش کنید
مرد ۱:نکنیم چی میش...
مرد قبل از این که بتونه حرفش رو تموم کنه واکاسا به مشت بیهوشش کرد
مرد ۲:چ..چی؟
واکاسا:گمشید
مرد بعد حرف واکاسا دوستش رو برداشت و فرار کرد
ا/ت:تو..تو همون مردی هستی که اون روز دیدم
ممنونم!
ا/ت یه تعظیم نود درجه کرد*
واکاسا ا/ت رو بلند کرد
و یه بوسه بهش داد
ا/ت:چ..کار میکنی؟!
واکاسا:ا/ت.. میشه.. میشه تا اخر عمرت با من باشی؟
میشه برای من باشی؟!
ا/ت خنده ای کرد و گفت:من همین الان اجازه دادم منو ببوسی!
پس معلومه برای تو میشم واکاسا
و دوباره به بوسه شون ادامه دادن
درخواستی
سال ۲۰۰۵ ۷ جولای از (زبون واکاسا)
همین طور که سرم پایین بود و راه میرفتم ناگهان به کسی برخورد کردم و باعث شد وسایل داخل دستش به زمین برخورد کنن
واکاسا:اوه.. شرمنده،بزار کمکت کنم
بعد از این که کمکش کردم وسایلش رو جمع کنه چشمم بهش خورد،
واکاسا*:ا..اون خیلی خوشگله!
آ/ت:آه ممنونم
وقتی ا/ت خواست بره تندی دستش رو گرفتم
واکاسا:ب..ببخشید اسمت چیه؟
آ/ت: من آ/ت هستم
واکاسا:ممنون،من واکاسا هستم
وقتی ا/ت رفت*
واکاسا:لعنتی،اون..خیلی خوشگل بود..ای کاش بازم ببینمش!
سه ماه بعد*
تو خیابون که قدم میزدم ناگهان صدای جیغی شنیدم و سریع رفتم تا بفهمم صدا از کجا میاد
ناگهان ا/ت رو دیدم که دو مرد داشتن اذیتش میکردن
واکاسا:هوی جغله ها!
مرد ۱:چی گفتی؟
واکاسا:انقدر ضعیفین که زورتون به یه زن میرسه؟
مرد ۲:نکنه تو هم کتک میخوای؟
واکاسا:ولش کنید
مرد ۱:نکنیم چی میش...
مرد قبل از این که بتونه حرفش رو تموم کنه واکاسا به مشت بیهوشش کرد
مرد ۲:چ..چی؟
واکاسا:گمشید
مرد بعد حرف واکاسا دوستش رو برداشت و فرار کرد
ا/ت:تو..تو همون مردی هستی که اون روز دیدم
ممنونم!
ا/ت یه تعظیم نود درجه کرد*
واکاسا ا/ت رو بلند کرد
و یه بوسه بهش داد
ا/ت:چ..کار میکنی؟!
واکاسا:ا/ت.. میشه.. میشه تا اخر عمرت با من باشی؟
میشه برای من باشی؟!
ا/ت خنده ای کرد و گفت:من همین الان اجازه دادم منو ببوسی!
پس معلومه برای تو میشم واکاسا
و دوباره به بوسه شون ادامه دادن
۶.۰k
۱۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.