فیک کوک (ناخواسته)پارت۱۰
(فردا)
از زبان ا/ت
امروز جلسه داریم موهام رو از بالا گوجهای بسته بودم یه پیراهن مردانه کوتاه هم تنم بود از خواب تازه بیدار شده بودم داشتم صبحونه میخوردم که زنگ در زده شد یعنی کیه این وقت صبحی ؟
رفتم باز کردم جکسون بود با عجله گفت : عه ا/ت تو هنوز آماده نشدی
خودش کت و شلوار پوشیده بود آورده بود کراواتش رو ببندم فکر نکنم تاحالا کراوات بسته باشه
دکمه های بلوزش رو هم اشتباه بسته همونجا دمه در دکمه های اول بلوزش رو باز کردم درحال بستنشون بودم که جونگ کوک دره خونش رو باز کرد وقتی ما رو توی اون شرایط دید کوپ کرد..اما برای جکسون اصلا مهم نبود با جونگ کوک سلام صبح بخیر کرد.. کراواتش رو هم بستم با لبخند گفتم : تموم شد 😊
جکسون گفت : مرسی ا/ت جونم من دیگه برم فعلا میبینمتون
همین که جکسون وارد آسانسور شد جونگ کوک اومد تو چهارچوب در وایستاد از سر تا پا نگام کرد و گفت : توی این وضع چیکار داشتین باهم
با پر رویی کامل گفتم : فکر نکنم مجبور باشم توضیح بدم.
خواستم در رو ببندم که قبل از بسته شدن در اومد تو وقتی در رو با سرعت بستم پیشونیم خورد به در.
برگشتم سمتش و گفتم : واقعا که
رفتم سمته مبل کوسن کوچیک روی مبل رو برداشتم و پرت کردم سمتش خورد روی قلبش
با حالت تمسخر دستش رو گذاشت روی قلبش و گفت : آخ دردم گرفت
گفتم : برو بیرون همین الان
پوزخند زد و گفت : نه بابا اگر نرم چیکار میکنی همینطوری داشت نزدیکم میومد که مجسمه چوبی روی میز رو برداشتم و گرفتم سمتش ولی تو یه حرکت دستم رو چرخوندم و خوابوندم روی مبل
دست و پا میزدم ولم کنه.. گفتم : چی مثلاً میخوای بشنوی اون دوستمه فهمیدی دلیلی نمیبینم بهت توضیح بدم
از زبان ا/ت
امروز جلسه داریم موهام رو از بالا گوجهای بسته بودم یه پیراهن مردانه کوتاه هم تنم بود از خواب تازه بیدار شده بودم داشتم صبحونه میخوردم که زنگ در زده شد یعنی کیه این وقت صبحی ؟
رفتم باز کردم جکسون بود با عجله گفت : عه ا/ت تو هنوز آماده نشدی
خودش کت و شلوار پوشیده بود آورده بود کراواتش رو ببندم فکر نکنم تاحالا کراوات بسته باشه
دکمه های بلوزش رو هم اشتباه بسته همونجا دمه در دکمه های اول بلوزش رو باز کردم درحال بستنشون بودم که جونگ کوک دره خونش رو باز کرد وقتی ما رو توی اون شرایط دید کوپ کرد..اما برای جکسون اصلا مهم نبود با جونگ کوک سلام صبح بخیر کرد.. کراواتش رو هم بستم با لبخند گفتم : تموم شد 😊
جکسون گفت : مرسی ا/ت جونم من دیگه برم فعلا میبینمتون
همین که جکسون وارد آسانسور شد جونگ کوک اومد تو چهارچوب در وایستاد از سر تا پا نگام کرد و گفت : توی این وضع چیکار داشتین باهم
با پر رویی کامل گفتم : فکر نکنم مجبور باشم توضیح بدم.
خواستم در رو ببندم که قبل از بسته شدن در اومد تو وقتی در رو با سرعت بستم پیشونیم خورد به در.
برگشتم سمتش و گفتم : واقعا که
رفتم سمته مبل کوسن کوچیک روی مبل رو برداشتم و پرت کردم سمتش خورد روی قلبش
با حالت تمسخر دستش رو گذاشت روی قلبش و گفت : آخ دردم گرفت
گفتم : برو بیرون همین الان
پوزخند زد و گفت : نه بابا اگر نرم چیکار میکنی همینطوری داشت نزدیکم میومد که مجسمه چوبی روی میز رو برداشتم و گرفتم سمتش ولی تو یه حرکت دستم رو چرخوندم و خوابوندم روی مبل
دست و پا میزدم ولم کنه.. گفتم : چی مثلاً میخوای بشنوی اون دوستمه فهمیدی دلیلی نمیبینم بهت توضیح بدم
۱۱۳.۱k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.