فیک: فصل دوم فقط من، فقط تو
پارت : ۱۴
ات
همینطور داشتم قدم میزدم ماه امشب خیلی زیبا میدرخشید لبخندی زدم
از اون موقع ای ک مادربزرگ باهام حرف زده آروم شده بودم دستم رو داخل جیب لباسم کردم و همینطور راه میرفتم ک روی تابی ک وسط باغ قرار داشت نشستم و نفس عمیقی کشیدم
ای کاش همون روز از تهیونگ ماجرا رو میپرسیدم ک این اتفاق ها پیش نمیومد کم کم داشت شب میشد تصمیم گرفتم برگردم عمارت و بلند شدم و آروم قدم زنان داشتم میرفتم ک
ک ی سایه ای پشت درخت دیدم و رفتم ک دیدم تهیونگ دستش رو گذاشته زیر سرش و خیلی آروم خوابیده کنارش دراز کشیدم و ب صورت بی نقصش ک نور ماه بهش میتابید نگاه کردم همینطور در حال آنالیز کردنش بودم و
پاهای غرق در خوش رو دیدم حسابی ترسیده بودم و سریع تکونش دادم
ات: ت تهیونگ بیدار شدم هق ته ته پاهات پاهات
تهیونگ
با صدای گریه و تکون دادن کسی بیدار شدم ات چرا داشت گریه میکرد؟
ته: ات عزیزم چرا گریه میکنی چی شده
ات : پاهاتت
نگاهی ب پام کردم لعنتی زخمش باز شده بود میخواستم کمی حرکتش بدم ک درد بدی تو پام پیچید
تهیونگ: اخخخ ات گریه نکن باشه چیزی نیست خب؟
ات : چیزی نیست ب این میگی چیزی نیست لعنتی چرا حواست نبود
تهیونگ: نگران شدی ؟ هوم
ات : مع معلومه که
تهیونگ نذاشت حرفش کامل بشه و آروم ب ات نزدیک شد و ^بو^^سی^د^ش
ات: یااا تو این موقعیت آخه
پاشو بریم تو پانسمان پاهات رو عوض کنم آقای لجباز
تهیونگ : اوهوم پس کمکم کن تا بلند بشم
ات آروم تهیونگ رو بلند کرد
و یواش ب سمت عمارت حرکت کردن ک وقتی بادیگارد ها دیدن ک ات و ته یونگ دارن
نزدیک میشن سریع رفتن و از زیر بغل ته یونگ گرفتن و داخل عمارت بردنش
تو اتاقشون بودن و ات آروم داشت پانسمان پاهای ته رو عوض میکرد
تهیونگ: ات؟
ات : بله
تهیونگ : منو میبخشی
ات چیزی نگفت و همونطور ب کارش ادامه داد
تهیونگ: قسم میخورم من از قسط نکردم من نمیدونستم اون نقشه ریخته میدونی چقدر برام با ارزشی خودت میدونی تموم دنیامی من ب جز تو ک نمیتونم ب کسی فک کنم میتونم؟
ات انگشتش رو رو لب های تهیونگ قرار داد و
ات: هیس خودم همه چیز رو میدونم ولی باید زودتر بهم میگفتی ببخشید که اذیتت کردم
. خب اینم از این تموم شد
خواست بلند بشه ک .......
«های گایز امیدوارم حال تک تکتون عالی باشه . میدونم میخواید زودتر پارت های بعد رو بخونید اما تروخدا انقد نگید پارت بعد من هر وقت ک فرصت کنم حتما حتما براتون آپ میکنم . از کامنت های ک میزارید سپاسگزارم واقعاً بهم انرژی میده و متاسفانه وقت نمیشه پاسخ همتون رو بدم پس همگی متشکرم
ممنونم از حمایتتون و ممنونم ک هستید. 💓
ششصد تایی شدنمون مبارکککک🥳😍🥰»شرط پارت بعد ۱۱۱,تا لایک و کامنت
ات
همینطور داشتم قدم میزدم ماه امشب خیلی زیبا میدرخشید لبخندی زدم
از اون موقع ای ک مادربزرگ باهام حرف زده آروم شده بودم دستم رو داخل جیب لباسم کردم و همینطور راه میرفتم ک روی تابی ک وسط باغ قرار داشت نشستم و نفس عمیقی کشیدم
ای کاش همون روز از تهیونگ ماجرا رو میپرسیدم ک این اتفاق ها پیش نمیومد کم کم داشت شب میشد تصمیم گرفتم برگردم عمارت و بلند شدم و آروم قدم زنان داشتم میرفتم ک
ک ی سایه ای پشت درخت دیدم و رفتم ک دیدم تهیونگ دستش رو گذاشته زیر سرش و خیلی آروم خوابیده کنارش دراز کشیدم و ب صورت بی نقصش ک نور ماه بهش میتابید نگاه کردم همینطور در حال آنالیز کردنش بودم و
پاهای غرق در خوش رو دیدم حسابی ترسیده بودم و سریع تکونش دادم
ات: ت تهیونگ بیدار شدم هق ته ته پاهات پاهات
تهیونگ
با صدای گریه و تکون دادن کسی بیدار شدم ات چرا داشت گریه میکرد؟
ته: ات عزیزم چرا گریه میکنی چی شده
ات : پاهاتت
نگاهی ب پام کردم لعنتی زخمش باز شده بود میخواستم کمی حرکتش بدم ک درد بدی تو پام پیچید
تهیونگ: اخخخ ات گریه نکن باشه چیزی نیست خب؟
ات : چیزی نیست ب این میگی چیزی نیست لعنتی چرا حواست نبود
تهیونگ: نگران شدی ؟ هوم
ات : مع معلومه که
تهیونگ نذاشت حرفش کامل بشه و آروم ب ات نزدیک شد و ^بو^^سی^د^ش
ات: یااا تو این موقعیت آخه
پاشو بریم تو پانسمان پاهات رو عوض کنم آقای لجباز
تهیونگ : اوهوم پس کمکم کن تا بلند بشم
ات آروم تهیونگ رو بلند کرد
و یواش ب سمت عمارت حرکت کردن ک وقتی بادیگارد ها دیدن ک ات و ته یونگ دارن
نزدیک میشن سریع رفتن و از زیر بغل ته یونگ گرفتن و داخل عمارت بردنش
تو اتاقشون بودن و ات آروم داشت پانسمان پاهای ته رو عوض میکرد
تهیونگ: ات؟
ات : بله
تهیونگ : منو میبخشی
ات چیزی نگفت و همونطور ب کارش ادامه داد
تهیونگ: قسم میخورم من از قسط نکردم من نمیدونستم اون نقشه ریخته میدونی چقدر برام با ارزشی خودت میدونی تموم دنیامی من ب جز تو ک نمیتونم ب کسی فک کنم میتونم؟
ات انگشتش رو رو لب های تهیونگ قرار داد و
ات: هیس خودم همه چیز رو میدونم ولی باید زودتر بهم میگفتی ببخشید که اذیتت کردم
. خب اینم از این تموم شد
خواست بلند بشه ک .......
«های گایز امیدوارم حال تک تکتون عالی باشه . میدونم میخواید زودتر پارت های بعد رو بخونید اما تروخدا انقد نگید پارت بعد من هر وقت ک فرصت کنم حتما حتما براتون آپ میکنم . از کامنت های ک میزارید سپاسگزارم واقعاً بهم انرژی میده و متاسفانه وقت نمیشه پاسخ همتون رو بدم پس همگی متشکرم
ممنونم از حمایتتون و ممنونم ک هستید. 💓
ششصد تایی شدنمون مبارکککک🥳😍🥰»شرط پارت بعد ۱۱۱,تا لایک و کامنت
۵۴.۴k
۱۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.