پایان فلش بک
پایان فلش بک
ا. ت
خب خب این جیمینه فک کرده کیه بهش یاد میدم باید با یه خانوم محترم چطوری برخورد کنه اون یونجون عوضی تر از خودشم بدتر باید یادش میبود منو توی یه اتاقی بزاره که دید نداشته باشه که همدست هم دیگن مامانم اومد
+دخترم حالت خوبه
مامان جیمین×عزیزم چیزیزیت نشده <br>
_نه من حالم خوبه ولی اون کسی که باید حالش بد بشه جیمینه منو سرکار میزاره <br>
+تو از کجا فهمیدی
_چون اتاق دید داشت( بچه های عزیز جیمین بعد از تشکر یونجونو میبره توی اتاق و به دستش شلیک میکنه)
×وای من اگه بودم همش همونجا نشسته بودم گریه میکردم
_در اولین فرصت یونجونو میکشم😤( بچه ها مادر ا. ت میدونه اینا مافیا هستن شوهر خودشم بوده ولی بعد توسط یه مافیای دیگه کشته میشه و اون دیگه نمیخواد ا. ت هم در بچگیش مثل اون بشه برای همین دیگه هیچ ارتباطی با اونا پیدا نمیکنه اما ا. ت باید بزرگ که میشده اینا رو میفهمیده)
+خب بریم
از روی تخت پاشدم جیمین کودوم گوریه
جیمین
توی این فکرا بودم که دیدم ا. ت داره میاد طرفم او مای گاش اونم با یه تیکه چوب اینکه بکشدم ازش بعید نیست
ا. ت+یونجون گاو کجاست( عزیزان قصد توهین ندارم فیکه دیگه تازه یونجون هنوز نمرده )
_خب من اونو زدم
+هه منم خر حداقل توی یجایی میزاشتیم که دید نداشته باشه خیلی خوب ازش تشکر کردی یه گلم بهش میدادی
_امم خب من برم
+هههههههه با تو هم کار دارم عوضی
اومد با چوب بزنه بهش که جیمین چوپ رو ازش گرفت پرت کرد اونطرف
_خب خوب شد
+آره عوضی
دستشو گرفتم کشیدمش پاش پیچ خوزد
+ آی پام چشات کوره
رفتم بغلش کردم
+منو بزار زمین خودم میرم
_باشع اینطوری پات میشکند
دیگه آروم شد و هیچی نگفت رسیدیم پیش اونا
مامان×جیمین یونجون خوبه کشته شد
مامان ا. ت÷جیمین راست میگه
بابا=اینجا مکان عمومی ا. ت کشتش
_خیلی ببخشید مگه اصن یونجون اومده بود
+آیکیوشون مثل توعه
😐_
_بریم خونهه همه چیزم برای ا. ت بگیم
+همه چیز یعنی چی؟؟؟
÷عزیزم خودت میفهمی
رفتیم سوار ماشین شدیم این دفعه نرفتیم ویلا رفتیم عمارت من
ا. ت
یا خدا اینجا که راه ویلا نیست
_جیمین منو پیاده کن گوشیم پیشمه زنگ میزنم به پلیس
+مگه نمیخوای واقعیتو بفهمی
مامان× عزیزم شاید با دیدن اینجا بیشتر باورت بشه
دیگه ساکت موندم که رسیدیم به یه عمارت فوق بزرگ( عکسش اسلاید 2 )یا خدا جیمین اومد در رو باز کرد و دستمو گرفت
_اوی خودم دست دارم
و حلش دادم که این کارم باعث شد چند تا بادیگارد بیان دورمون
+نیازی نیست همسرمه
همه رفتن
+خب نظرت چیه دستمو بگیری
دستشو گرفتم وای وارد شدم چقدر قشنگ شکل یه عمارت مافیا بود بلند داد زدم
_چقدر شبیه عمارت مافیاس اون تفنگارو
رفتم سمتشون که برش بدارم
+تفنگ واقعیه
_دروغگو
یکیشونو برداشت و یه تیر زد به گلدون توی شک موندی
یکی اومد سمتتون و کت جیمینو در اورد و گفت
ا. ت
خب خب این جیمینه فک کرده کیه بهش یاد میدم باید با یه خانوم محترم چطوری برخورد کنه اون یونجون عوضی تر از خودشم بدتر باید یادش میبود منو توی یه اتاقی بزاره که دید نداشته باشه که همدست هم دیگن مامانم اومد
+دخترم حالت خوبه
مامان جیمین×عزیزم چیزیزیت نشده <br>
_نه من حالم خوبه ولی اون کسی که باید حالش بد بشه جیمینه منو سرکار میزاره <br>
+تو از کجا فهمیدی
_چون اتاق دید داشت( بچه های عزیز جیمین بعد از تشکر یونجونو میبره توی اتاق و به دستش شلیک میکنه)
×وای من اگه بودم همش همونجا نشسته بودم گریه میکردم
_در اولین فرصت یونجونو میکشم😤( بچه ها مادر ا. ت میدونه اینا مافیا هستن شوهر خودشم بوده ولی بعد توسط یه مافیای دیگه کشته میشه و اون دیگه نمیخواد ا. ت هم در بچگیش مثل اون بشه برای همین دیگه هیچ ارتباطی با اونا پیدا نمیکنه اما ا. ت باید بزرگ که میشده اینا رو میفهمیده)
+خب بریم
از روی تخت پاشدم جیمین کودوم گوریه
جیمین
توی این فکرا بودم که دیدم ا. ت داره میاد طرفم او مای گاش اونم با یه تیکه چوب اینکه بکشدم ازش بعید نیست
ا. ت+یونجون گاو کجاست( عزیزان قصد توهین ندارم فیکه دیگه تازه یونجون هنوز نمرده )
_خب من اونو زدم
+هه منم خر حداقل توی یجایی میزاشتیم که دید نداشته باشه خیلی خوب ازش تشکر کردی یه گلم بهش میدادی
_امم خب من برم
+هههههههه با تو هم کار دارم عوضی
اومد با چوب بزنه بهش که جیمین چوپ رو ازش گرفت پرت کرد اونطرف
_خب خوب شد
+آره عوضی
دستشو گرفتم کشیدمش پاش پیچ خوزد
+ آی پام چشات کوره
رفتم بغلش کردم
+منو بزار زمین خودم میرم
_باشع اینطوری پات میشکند
دیگه آروم شد و هیچی نگفت رسیدیم پیش اونا
مامان×جیمین یونجون خوبه کشته شد
مامان ا. ت÷جیمین راست میگه
بابا=اینجا مکان عمومی ا. ت کشتش
_خیلی ببخشید مگه اصن یونجون اومده بود
+آیکیوشون مثل توعه
😐_
_بریم خونهه همه چیزم برای ا. ت بگیم
+همه چیز یعنی چی؟؟؟
÷عزیزم خودت میفهمی
رفتیم سوار ماشین شدیم این دفعه نرفتیم ویلا رفتیم عمارت من
ا. ت
یا خدا اینجا که راه ویلا نیست
_جیمین منو پیاده کن گوشیم پیشمه زنگ میزنم به پلیس
+مگه نمیخوای واقعیتو بفهمی
مامان× عزیزم شاید با دیدن اینجا بیشتر باورت بشه
دیگه ساکت موندم که رسیدیم به یه عمارت فوق بزرگ( عکسش اسلاید 2 )یا خدا جیمین اومد در رو باز کرد و دستمو گرفت
_اوی خودم دست دارم
و حلش دادم که این کارم باعث شد چند تا بادیگارد بیان دورمون
+نیازی نیست همسرمه
همه رفتن
+خب نظرت چیه دستمو بگیری
دستشو گرفتم وای وارد شدم چقدر قشنگ شکل یه عمارت مافیا بود بلند داد زدم
_چقدر شبیه عمارت مافیاس اون تفنگارو
رفتم سمتشون که برش بدارم
+تفنگ واقعیه
_دروغگو
یکیشونو برداشت و یه تیر زد به گلدون توی شک موندی
یکی اومد سمتتون و کت جیمینو در اورد و گفت
۱۷.۹k
۱۷ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.