پارت اخر
جیمین : چرا اینجوری بهم نگاه میکنین معلومه که عاشقم نیست
کوک (یه اخمی به جیمین کردو میخواست بره دنبالت ات)
جیمین:کوک نکنه واقعن دوستم داره تو دوست صمیمیشی از همچی خبر داری
کوک: لازم نکرده تو چیزی بدونی
جیمین: (پاشد رفت طرف کوک) اون واقعن دوستم داره نه ( بغض کرده ولی به روی خودش نمیاره)
کوک:..
جیمین: واستا خودم میرم دنبالش گندی که زدم خودم جمع میکنم
ویو جیمین
داشتم میرفتم دنبال ات که میا اومد دستمو گرفت
میا:جیمین من دوست دارم
جیمین: متاسفم ولی من یکی دیگه رو دوست دارم الانم باید برم دنبال کسی که دوستش دارم (دست خودشو از تو دست مینا در آورد رفت دنبال ات)
ویو جیمین
داشتم دنبال ات میگشتم آخه این دختره کجا رفته اونم با اون پاهای کوچولوش اتتتت کجایی تو دختره همینجوری که داشتم دنبال ات میگشتم یه دختری دیدم که رو پاهاش لب دریا نشسته آخه این دختر چقدر میتونه کیوت باشع اتت پس اینجایی
ویو ات
از مراسم که در شدن سری با ماشینم رفتم ساحل جای که همیشه آرومم میکنه داشتم گریه میکردم که دستیو رو شونم حس(درست نوشتم😂) کردم برگشتم ببینم کیه جیمین اون اومده منو پیدا کنه
ات: تو اینجا چکار میکنی
جیمین: (کنار ات نشست)مگه نمیتونم دنبال پرنسسم بگردم
ات: چی پرنسس (چشماش برق زد)
جیمین: پس تو واقعن دوستم داری
ات: خوب اره(خجالت زده)
جیمین (خنده) از کی
ات: از وقتی ارمی شدم
جیمین:اووو این همه سال عاشق من بودی
ات: اهوم
جیمین: خوب منم دوست دارم
ات:چی
جیمین: (از جاش بلند شدو بلند داد زد) عاشقتم اتتت از هرکسی بیشتر دوست دارم
ات: جیمین(بغض)
ویو جیمین
دستمو دراز کردم روبه ات
جیمین: ات حاضری شریک زندگیم شی
ات: ( گریه و بلند شدو جیمینو بغل کرد) ارههههه
۹ سال بعد
لیا: مامان بعدش چی شد
ات: خوب ازدواج کردیم بعدشم تو اومدی
صدای باز شدن در
لیا: بابا اومدی دلم برات تنگ شده بود(پرید بغل جیمین )
جیمین: آره نفس بابا
ویو ات
به پنجره ی که ازش نور میزد تو خونه نگاهی کردمو تو دلم گفتم ممنونم خدا بابت همچیز که بهم دادی
پایان
خوب چطور بود
کوک (یه اخمی به جیمین کردو میخواست بره دنبالت ات)
جیمین:کوک نکنه واقعن دوستم داره تو دوست صمیمیشی از همچی خبر داری
کوک: لازم نکرده تو چیزی بدونی
جیمین: (پاشد رفت طرف کوک) اون واقعن دوستم داره نه ( بغض کرده ولی به روی خودش نمیاره)
کوک:..
جیمین: واستا خودم میرم دنبالش گندی که زدم خودم جمع میکنم
ویو جیمین
داشتم میرفتم دنبال ات که میا اومد دستمو گرفت
میا:جیمین من دوست دارم
جیمین: متاسفم ولی من یکی دیگه رو دوست دارم الانم باید برم دنبال کسی که دوستش دارم (دست خودشو از تو دست مینا در آورد رفت دنبال ات)
ویو جیمین
داشتم دنبال ات میگشتم آخه این دختره کجا رفته اونم با اون پاهای کوچولوش اتتتت کجایی تو دختره همینجوری که داشتم دنبال ات میگشتم یه دختری دیدم که رو پاهاش لب دریا نشسته آخه این دختر چقدر میتونه کیوت باشع اتت پس اینجایی
ویو ات
از مراسم که در شدن سری با ماشینم رفتم ساحل جای که همیشه آرومم میکنه داشتم گریه میکردم که دستیو رو شونم حس(درست نوشتم😂) کردم برگشتم ببینم کیه جیمین اون اومده منو پیدا کنه
ات: تو اینجا چکار میکنی
جیمین: (کنار ات نشست)مگه نمیتونم دنبال پرنسسم بگردم
ات: چی پرنسس (چشماش برق زد)
جیمین: پس تو واقعن دوستم داری
ات: خوب اره(خجالت زده)
جیمین (خنده) از کی
ات: از وقتی ارمی شدم
جیمین:اووو این همه سال عاشق من بودی
ات: اهوم
جیمین: خوب منم دوست دارم
ات:چی
جیمین: (از جاش بلند شدو بلند داد زد) عاشقتم اتتت از هرکسی بیشتر دوست دارم
ات: جیمین(بغض)
ویو جیمین
دستمو دراز کردم روبه ات
جیمین: ات حاضری شریک زندگیم شی
ات: ( گریه و بلند شدو جیمینو بغل کرد) ارههههه
۹ سال بعد
لیا: مامان بعدش چی شد
ات: خوب ازدواج کردیم بعدشم تو اومدی
صدای باز شدن در
لیا: بابا اومدی دلم برات تنگ شده بود(پرید بغل جیمین )
جیمین: آره نفس بابا
ویو ات
به پنجره ی که ازش نور میزد تو خونه نگاهی کردمو تو دلم گفتم ممنونم خدا بابت همچیز که بهم دادی
پایان
خوب چطور بود
۱۰.۷k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.