Seven (part 19)
ا'ت و ماریا به حمام رفتند و خودشان را تمیز کردند،لباس های نو را پوشیدند. بعد هر دو آماده خواب شدند و ب اتاق های خود رفتند.
ا'ت در تخت خود آماده خواب بود اما فقط غلت میخورد.
مضطرب بود.
نگرانی در تنش رخنه کرده بود. فردا روز مهمی بود.
آن شب با فکر های زیادی گذشت. برای ا'ت جالب بود،شخصیت جئون.
شاید او، آن فرد سرد و خشنی نبود. ا'ت تازه متوجه این موضوع شده بود. به راستی خنده و شوخی جونگکوک، دل اون را برده بود.
_گذر زمان صبح ۵:۳0 صبح_
از خواب بیدار شد و صورت خود را شست و مسواکی سریع زد.
لباس های تمرین را با لباس های خود را عوض کرد و سالن تمرین رفت و شروع ب گرم کردن و سپس تمرین را شروع کرد.
_حال ۹ صبح_
ساعتی بعد...
از فرط خستگی عرق از سر و صورتش میریخت.
گرسنه بود. تصمیم داشت دوشی کوتاه بگیرد و صبحانهای بخورد.
وارد آشپزخانه شد و با میز صبحانه مفصلی رو به رو شد.
ماریا گل کاشته بود.
" سلام ماریا،صبح بخیر"
" صبح توام بخیر، خسته نباشی"
" مرسی"
" جئون کجاست؟"
" طبق معمول باشگاهه"
" آها"
ا'ت لقمه کوچکش را قورت داد و چایش را نوشید.
ا'ت در تخت خود آماده خواب بود اما فقط غلت میخورد.
مضطرب بود.
نگرانی در تنش رخنه کرده بود. فردا روز مهمی بود.
آن شب با فکر های زیادی گذشت. برای ا'ت جالب بود،شخصیت جئون.
شاید او، آن فرد سرد و خشنی نبود. ا'ت تازه متوجه این موضوع شده بود. به راستی خنده و شوخی جونگکوک، دل اون را برده بود.
_گذر زمان صبح ۵:۳0 صبح_
از خواب بیدار شد و صورت خود را شست و مسواکی سریع زد.
لباس های تمرین را با لباس های خود را عوض کرد و سالن تمرین رفت و شروع ب گرم کردن و سپس تمرین را شروع کرد.
_حال ۹ صبح_
ساعتی بعد...
از فرط خستگی عرق از سر و صورتش میریخت.
گرسنه بود. تصمیم داشت دوشی کوتاه بگیرد و صبحانهای بخورد.
وارد آشپزخانه شد و با میز صبحانه مفصلی رو به رو شد.
ماریا گل کاشته بود.
" سلام ماریا،صبح بخیر"
" صبح توام بخیر، خسته نباشی"
" مرسی"
" جئون کجاست؟"
" طبق معمول باشگاهه"
" آها"
ا'ت لقمه کوچکش را قورت داد و چایش را نوشید.
۱۱.۸k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.