پارت 2
پارت 2
بی هدف در خیابان ها راه میرفت، مقصدی نداشت، جایی برای ماندن نداشت غیر از ان خانه که حالا پدرش خیلی راحت ان خانه را هم گرفت... دیگر هیچ جایی برای ماندن نداشت... انقدر رفت و رفت تا به خانه ای متروکه رسید، خانه ای خالی از هر انسان، متروکه و ترسناک، مشکل بومگیو تنها بودنش بود.. مادری که در بچگی ترکش کرد، پدری که از بچگی مثل یه موجود اضافی با او رفتار کرد و حالا، این خانه ی متروکه سرپناهی برای پسر تنهای قصه ی ما است
، بومگیو به خانه ی متروکه رسید، خانه ی بزرگی بود...بهتر بود بگوید عمارت... حالا فقط مجبور بود با تمام حقوقی که از کافه ای که در ان کار میکرد ، میگرفت، زندگی کند، دنبال یه اتاق کوچک میگشت در ان خانه ی متروکه، انقدر گشت تا به اتاقی رسید، اتاقی که نه زیاد بزرگ بود، نه زیاد کوچک
بی هدف در خیابان ها راه میرفت، مقصدی نداشت، جایی برای ماندن نداشت غیر از ان خانه که حالا پدرش خیلی راحت ان خانه را هم گرفت... دیگر هیچ جایی برای ماندن نداشت... انقدر رفت و رفت تا به خانه ای متروکه رسید، خانه ای خالی از هر انسان، متروکه و ترسناک، مشکل بومگیو تنها بودنش بود.. مادری که در بچگی ترکش کرد، پدری که از بچگی مثل یه موجود اضافی با او رفتار کرد و حالا، این خانه ی متروکه سرپناهی برای پسر تنهای قصه ی ما است
، بومگیو به خانه ی متروکه رسید، خانه ی بزرگی بود...بهتر بود بگوید عمارت... حالا فقط مجبور بود با تمام حقوقی که از کافه ای که در ان کار میکرد ، میگرفت، زندگی کند، دنبال یه اتاق کوچک میگشت در ان خانه ی متروکه، انقدر گشت تا به اتاقی رسید، اتاقی که نه زیاد بزرگ بود، نه زیاد کوچک
۱.۸k
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.