(new model) part 16 .
اون نامجون بود آخه من دیده بودم یونگی ایجا کتاب بخونه اما این نهههههههه
دیدم نامجون از بین اون بادیگاردا اومد بیرون تا منو دید تعجب کرد منم با اینکه میدونستم اونه بازم تعجب کردم حدود دو سه دیقه بهم زل زدیم که دیگه من دهن وا کردم
ا.ت: اممم خیلی عذر میخوام حالا که فکرشو میکنم میرم یه جا دیگه کتاب میخونم
برگشتم برم که دستم رو یکی گرفت برگشتم دیدم نامجونه عرررررررر ولی یه لحظه بی ناموس ( /: ) تو دوست دختر داری برگشتم نگاش کردم بعد به دستم نگاه کردم اونم سریع ولش کرد
ا.ت: مشکلی پیش اومده؟
نامجون: شما میخواستید اینحا کتاب بخونید؟
ا.ت: آره ولی دیگه الان نه
نامجون: مشکلی نداره منم داشتم کتاب میخوندم میتونیم با هم بخونیم
ا.ت: نه خیلی ممنون حتی اگه من یا خود شماهم دوست داشته باشید لیلیا دوست نداره
نامجون: اوه نه اون اینجا نیست راستی دوربینتون درست شد؟
ا.ت: به لطف دوست دخترتون خیلی قراره گرون تموم بشه برام ولی خب من یه دوست دارم که فردا به تولدش دعوت شدم اون میتونه برام تعمیر کنه
نامجون: من واقعا بابت رفتار اون روز لیلیا متاسفم
ا.ت: ولش کن مهم نیست تنها چیزی که مهمه اینه که تو نباید متاسف باشی
نامجون: لبخند: خب حالا میتونیم کتاب بخونیم؟
ا.ت: آههه اگه لیلیا از جایی پیداش نشه منو نکشه اکی بریم بخونیم
نامجون: خنده: نه نه پیداش نمیشه یا بهتره اینجوری بگم اون نمیدونه من کجام خب بفرمایید اینجا بشینید
رفتیم و یه گوشه که خیلی خوشگل و قشنگ ازش آرامش میبارید
حدود سه ساعت کتاب خوندیم
که نامجون گفت
نامجون: ا.ت به نظرت کسی که عاشقه عاشق شخصه دیگری هم میشه؟
پشمام این چه سوالی بود هاااا
من الان چی بگم عرررر
خب یه جواب منطقی
ا.ت: خب ممکنه. چون احتمالا اون عشقی که تو ازش حرف میزنی خب معلوم نیست احتمال داره اون عشق اولت عشقت باشه و دومی هوس باشه یا اون اولی کسی باشه که به تو عاشقی کردنو یاد داده باشه و تو تازه عاشق شخص دیگری باشی
.
.
این چرا اینجوری به من زول زده این چرا اینجوری چند تا بشکن زدم که به خودش اومد
نامجون: اوه خیلی ببخشید شما خیلی قشنگ حرف میزنید
ا.ت: نظر لطفتونه خب دیگه دیر وقته من باید برم
نامجون: اممم خب اگه مسیرتون دوره من میتونم شمارو برسونم
ا.ت: نه ممنون دقیقا من تو همون هتله میمونم
نامجون تعجب کرد
نامجون: هتل؟
ا.ت:آره هتل به دلیل چندتا مشکل که به زودی یه خونه میگیرم
نامجون: نمیخوام فضولی کنم ولی خانوادگی هتل میمونید؟
ا.ت: دقیقا خانواده همون مشکلیه که من الان اونجا میمونم
نامجون: اوه من متاسفم
ا.ت: چند باز بگم تو تو هرمشکلی نباید متاسف باشی چون تو تقصیری نداری
نامجون: باشه خب فکر کنم باید بریم
ا.ت: اوه آره پس من برم خدافظ
نامجون: من از خدافظی خوشم نمیاد پس به زودی میبینمت.....
دیدم نامجون از بین اون بادیگاردا اومد بیرون تا منو دید تعجب کرد منم با اینکه میدونستم اونه بازم تعجب کردم حدود دو سه دیقه بهم زل زدیم که دیگه من دهن وا کردم
ا.ت: اممم خیلی عذر میخوام حالا که فکرشو میکنم میرم یه جا دیگه کتاب میخونم
برگشتم برم که دستم رو یکی گرفت برگشتم دیدم نامجونه عرررررررر ولی یه لحظه بی ناموس ( /: ) تو دوست دختر داری برگشتم نگاش کردم بعد به دستم نگاه کردم اونم سریع ولش کرد
ا.ت: مشکلی پیش اومده؟
نامجون: شما میخواستید اینحا کتاب بخونید؟
ا.ت: آره ولی دیگه الان نه
نامجون: مشکلی نداره منم داشتم کتاب میخوندم میتونیم با هم بخونیم
ا.ت: نه خیلی ممنون حتی اگه من یا خود شماهم دوست داشته باشید لیلیا دوست نداره
نامجون: اوه نه اون اینجا نیست راستی دوربینتون درست شد؟
ا.ت: به لطف دوست دخترتون خیلی قراره گرون تموم بشه برام ولی خب من یه دوست دارم که فردا به تولدش دعوت شدم اون میتونه برام تعمیر کنه
نامجون: من واقعا بابت رفتار اون روز لیلیا متاسفم
ا.ت: ولش کن مهم نیست تنها چیزی که مهمه اینه که تو نباید متاسف باشی
نامجون: لبخند: خب حالا میتونیم کتاب بخونیم؟
ا.ت: آههه اگه لیلیا از جایی پیداش نشه منو نکشه اکی بریم بخونیم
نامجون: خنده: نه نه پیداش نمیشه یا بهتره اینجوری بگم اون نمیدونه من کجام خب بفرمایید اینجا بشینید
رفتیم و یه گوشه که خیلی خوشگل و قشنگ ازش آرامش میبارید
حدود سه ساعت کتاب خوندیم
که نامجون گفت
نامجون: ا.ت به نظرت کسی که عاشقه عاشق شخصه دیگری هم میشه؟
پشمام این چه سوالی بود هاااا
من الان چی بگم عرررر
خب یه جواب منطقی
ا.ت: خب ممکنه. چون احتمالا اون عشقی که تو ازش حرف میزنی خب معلوم نیست احتمال داره اون عشق اولت عشقت باشه و دومی هوس باشه یا اون اولی کسی باشه که به تو عاشقی کردنو یاد داده باشه و تو تازه عاشق شخص دیگری باشی
.
.
این چرا اینجوری به من زول زده این چرا اینجوری چند تا بشکن زدم که به خودش اومد
نامجون: اوه خیلی ببخشید شما خیلی قشنگ حرف میزنید
ا.ت: نظر لطفتونه خب دیگه دیر وقته من باید برم
نامجون: اممم خب اگه مسیرتون دوره من میتونم شمارو برسونم
ا.ت: نه ممنون دقیقا من تو همون هتله میمونم
نامجون تعجب کرد
نامجون: هتل؟
ا.ت:آره هتل به دلیل چندتا مشکل که به زودی یه خونه میگیرم
نامجون: نمیخوام فضولی کنم ولی خانوادگی هتل میمونید؟
ا.ت: دقیقا خانواده همون مشکلیه که من الان اونجا میمونم
نامجون: اوه من متاسفم
ا.ت: چند باز بگم تو تو هرمشکلی نباید متاسف باشی چون تو تقصیری نداری
نامجون: باشه خب فکر کنم باید بریم
ا.ت: اوه آره پس من برم خدافظ
نامجون: من از خدافظی خوشم نمیاد پس به زودی میبینمت.....
۸.۵k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.