برادر من
برادر من پارت ۱۸
ا/ت:من..ب....بدون مامانم نمیتونم
اون...اون همه چیز من بود
تهیونگ:بیا بریم داخل اتاق
ویو ا/ت*
دیگه جونی نداشتم خیلی حالم بد بود خیلی خسته بودم دیگه حتا نمیتونستم گریه کنم فقط داشتم به مامانم فکر میکردم
بلند شدم و با تهیونگ رفتیم داخل اتاقش و نشستم روی تخت
تهیونگ بغلم کرد و نازم میکرد و بهم دلداری میداد ولی من میخواستم حداقل یه بار دیگه مامانمو ببینم
تهیونگ منو بلندم کرد و گذاشت روی پاهاش
تهیونگ:ببینمت...... میدونم ناراحتی
ولی اینجوری هم نکن نمیتونم ناراحتیت رو تحمل کنم وقتی جیغ میزنی انگار قلبم داره کنده میشه انگار دنیا داره رو سرم خراب میشه
ا/ت:من.....دلم برای...مامانم تنگ شده .. میفهمی .... یا....ن..نه؟
تهیونگ :میدونم میدونم
میخوای استراحت کنی؟؟
ا/ت:نمیدونم
تهیونگ:تو دراز بکش من برات آب میارم
ویو تهیونگ *
توی آب ارام بخش ریختم تا آروم بشه و راحت بخوابه و دادم بهش و لبشو بوسیدم و رو تخت نشستم تا بخوابه....
ا/ت:من..ب....بدون مامانم نمیتونم
اون...اون همه چیز من بود
تهیونگ:بیا بریم داخل اتاق
ویو ا/ت*
دیگه جونی نداشتم خیلی حالم بد بود خیلی خسته بودم دیگه حتا نمیتونستم گریه کنم فقط داشتم به مامانم فکر میکردم
بلند شدم و با تهیونگ رفتیم داخل اتاقش و نشستم روی تخت
تهیونگ بغلم کرد و نازم میکرد و بهم دلداری میداد ولی من میخواستم حداقل یه بار دیگه مامانمو ببینم
تهیونگ منو بلندم کرد و گذاشت روی پاهاش
تهیونگ:ببینمت...... میدونم ناراحتی
ولی اینجوری هم نکن نمیتونم ناراحتیت رو تحمل کنم وقتی جیغ میزنی انگار قلبم داره کنده میشه انگار دنیا داره رو سرم خراب میشه
ا/ت:من.....دلم برای...مامانم تنگ شده .. میفهمی .... یا....ن..نه؟
تهیونگ :میدونم میدونم
میخوای استراحت کنی؟؟
ا/ت:نمیدونم
تهیونگ:تو دراز بکش من برات آب میارم
ویو تهیونگ *
توی آب ارام بخش ریختم تا آروم بشه و راحت بخوابه و دادم بهش و لبشو بوسیدم و رو تخت نشستم تا بخوابه....
۸.۷k
۲۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.