زندگی دوباره ی من : ۲
بعد از چند روز که فهمیدم ماجرا چیه فهمیدم من دختر اینوسکه و آئویی هستم
روزی که بدنیا اومدم چندتا چهره ی آشنا دیدم سومی کیو ناهو بودن و مامان و بابای
جدیدم
امروز از بابام شنیدم که گفت : ( فکنم دختر تانجیرو امروز ۲ ماهه میشه و فردا قراره بیان اینجا )
خیلی کنجکاو شدم و به اونا خندیدم تا بازم حرف بزنن ولی اصلا نفهمیدن و بقلم کردن و بوسم کردن 🙄
من که نخواستم بوسم کنی آخه
خوب چیکار کنیم نمیفهمین حرفامو که
فردا '
خودم
خیلی زوغ دارم اولین دوستم تو این دنیا
اگه اشتباه نکنم اسمش ... هیوری چان بود
(اینم از پایان این پارت راستی اسمم رو عوض کردم از این به بعد هاشیبارا آیوری دس😊 )
روزی که بدنیا اومدم چندتا چهره ی آشنا دیدم سومی کیو ناهو بودن و مامان و بابای
جدیدم
امروز از بابام شنیدم که گفت : ( فکنم دختر تانجیرو امروز ۲ ماهه میشه و فردا قراره بیان اینجا )
خیلی کنجکاو شدم و به اونا خندیدم تا بازم حرف بزنن ولی اصلا نفهمیدن و بقلم کردن و بوسم کردن 🙄
من که نخواستم بوسم کنی آخه
خوب چیکار کنیم نمیفهمین حرفامو که
فردا '
خودم
خیلی زوغ دارم اولین دوستم تو این دنیا
اگه اشتباه نکنم اسمش ... هیوری چان بود
(اینم از پایان این پارت راستی اسمم رو عوض کردم از این به بعد هاشیبارا آیوری دس😊 )
۱.۴k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.