وقتی پسرخالت بود و....
P:14
رفتم تو سالن و نشستم تو بغل تهیونگ که دستش رو دور کمرم حلقه کرد و سرم رو گذاشت رو سینه اش
تهیونگ:دوستش داری؟؟
ا.ت:کیو؟؟ *تعجب
تهیونگ:جونگ کوک رو...
ا.ت:من... من..
تهیونگ:میدونم دوستش داری نمیخواد مخفیش کنی قشنگم
*موهاش رو نوازش کرد
ا.ت:من.اهه خدای من نمیدونم چی بگم.
تهیونگ:ببین من جونگ کوک رو میشناسم بنظرم واقعا دوست داره پس اشکالی نداره اگه باهاش رابطه داشته باشی خب؟؟ فقط...
ات ویو:یهو دیدم از چشمای تهیونگ اشک داره میریزه
ا.ت:تهیونگ چرا گریه میکنی؟؟ *محکم بغلش کردم
تهیونگ:چرا انقدر زود بزرگ شدی؟؟ -بغض
ا.ت:-لبخند -خب نمیدونم.
تهیونگ:توی فسقلی کی انقدر بزرگ شدیی ها؟؟
یهو کوک با حوله دور کمرش و بالا تنه لخت اومد بیرون
کوک:اوه خواهر برادری خلوت کردید؟؟
ا.ت:-دستش رو جلو چشماش میگیره. عهه چشمای پاکم به چوخ رفت
کوک:انگار عمه من بود دیشب داشت... -زیر لب
تهیونگ:مرتیکهه برو لباس بپوش
کوک:لباس از تو کونم بیارم؟؟
تهیونگ:اره بیاااح 👍👍
ا.ت:عهه بس کنید خو کوک برو از تو کمد ته لباس بردار.
کوک:باشه.-به سمت کمد ته رفتم و یه تیشرت مشکی و شلوارک مشکی برداشتم پوشیدم موهام رو خشک کردم و اومدم بیرون که دیدم ا.ت همچنان تو بغل تهیونگ نشسته
نه بابا حسودیی چیهه دارم میرقصمم
رفتم نزدیکشون و موهای ا.ت رو بهم ریختم که جیغش در اومد و کنار تهیونگ نشستم
کوک:حالت بهتره؟؟
ا.ت:اره*کیوت
ا.ت:گشنمهه شام چی بخوریم؟؟
تهیونگ:از بیرون غذا سفارش بدم؟؟
ا.ت:وسایل اشپزی داری خودم غذا درست کنم؟؟
تهیونگ:ارهه ولی لطفا اسید درست نکن
ا.ت:پوکر-عیش اصن ولم کن -از تو بغل تهیونگ اومد بیرون...
پارت بعد:65 لایک
رفتم تو سالن و نشستم تو بغل تهیونگ که دستش رو دور کمرم حلقه کرد و سرم رو گذاشت رو سینه اش
تهیونگ:دوستش داری؟؟
ا.ت:کیو؟؟ *تعجب
تهیونگ:جونگ کوک رو...
ا.ت:من... من..
تهیونگ:میدونم دوستش داری نمیخواد مخفیش کنی قشنگم
*موهاش رو نوازش کرد
ا.ت:من.اهه خدای من نمیدونم چی بگم.
تهیونگ:ببین من جونگ کوک رو میشناسم بنظرم واقعا دوست داره پس اشکالی نداره اگه باهاش رابطه داشته باشی خب؟؟ فقط...
ات ویو:یهو دیدم از چشمای تهیونگ اشک داره میریزه
ا.ت:تهیونگ چرا گریه میکنی؟؟ *محکم بغلش کردم
تهیونگ:چرا انقدر زود بزرگ شدی؟؟ -بغض
ا.ت:-لبخند -خب نمیدونم.
تهیونگ:توی فسقلی کی انقدر بزرگ شدیی ها؟؟
یهو کوک با حوله دور کمرش و بالا تنه لخت اومد بیرون
کوک:اوه خواهر برادری خلوت کردید؟؟
ا.ت:-دستش رو جلو چشماش میگیره. عهه چشمای پاکم به چوخ رفت
کوک:انگار عمه من بود دیشب داشت... -زیر لب
تهیونگ:مرتیکهه برو لباس بپوش
کوک:لباس از تو کونم بیارم؟؟
تهیونگ:اره بیاااح 👍👍
ا.ت:عهه بس کنید خو کوک برو از تو کمد ته لباس بردار.
کوک:باشه.-به سمت کمد ته رفتم و یه تیشرت مشکی و شلوارک مشکی برداشتم پوشیدم موهام رو خشک کردم و اومدم بیرون که دیدم ا.ت همچنان تو بغل تهیونگ نشسته
نه بابا حسودیی چیهه دارم میرقصمم
رفتم نزدیکشون و موهای ا.ت رو بهم ریختم که جیغش در اومد و کنار تهیونگ نشستم
کوک:حالت بهتره؟؟
ا.ت:اره*کیوت
ا.ت:گشنمهه شام چی بخوریم؟؟
تهیونگ:از بیرون غذا سفارش بدم؟؟
ا.ت:وسایل اشپزی داری خودم غذا درست کنم؟؟
تهیونگ:ارهه ولی لطفا اسید درست نکن
ا.ت:پوکر-عیش اصن ولم کن -از تو بغل تهیونگ اومد بیرون...
پارت بعد:65 لایک
۲۷.۳k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.