حلقه های مافیا(part³¹)
کوک ویو
درو باز کردم همه چراغا و لوسترا خاموش بودن و کلی گلبرگ گل رز و شمع رو زمین چیده بود که وقتی پی شون رو گرفتم رسیدم به سالن اصلی که یه میز دونفره که دوتا شمع وسطش روشن بود مواجه شدم پشت میز یه ا.ت با یه لباس که توش میدرخشید و یه لبخند دلبر وایساده بود چند قدم سمتم برداشت که دستو پامو گم کردم
ا.ت:,,امم سلام…آآآآ خوبی؟!(دستشو تکون میده جلو صورتش)
کوک:ت…تو کسی رو که دعوت نکردی خونه ی من؟
ا.ت:ن…نه
کوک:اینارو برا کی چیدی؟!
ا.ت:تو(لحن دلبرانه)
فلش بک (۱ ساعت بعد)
ا.ت ویو
شاممون رو خوردیم در طول این یه ساعت کوک همش تو شوک بود و با تعجب بهم نگاه میکرد
ا.ت:ک…کوکی…بریم فیلم ببینیم؟
کوک:به من گفتی کوکی؟(ذوق)
ا.ت:آره کوکی(لبخند)
رفتم تو آشپزخونه از تو کابینتا خوراکی دراوردم و ریختم تو ظرف
کوک:بریم؟
ا.ت:بریم چند تا از ظرف هارو اون گرفت چندتا هم من رفتیم تو اتاق روی مبلی که روبه روی تی وی تقریبا ۷۰ اینچ نشستیم حدود نیم ساعت از فیلم میگذشت انقد غرق فیلم بودم که حواسم به هیچی نبود راستش خیلی حس خوبی داشت خیلی وقت بود به یه همچین حسی نیاز داشتم داشتم فکر میکردم آخرین بار که همچین حسی داشتم کی بود که دیدم کوک کنارم داره نفس نفس میزنه و عرق کرده به تی وی نگاه کردم دیدم یه صحنه ۱۸+ داره نشون میده همه چی رو فراموش کردم و با آخرین سرعت دویدم بیرون رفتم تو اتاق کناری و درو بستم…
درو باز کردم همه چراغا و لوسترا خاموش بودن و کلی گلبرگ گل رز و شمع رو زمین چیده بود که وقتی پی شون رو گرفتم رسیدم به سالن اصلی که یه میز دونفره که دوتا شمع وسطش روشن بود مواجه شدم پشت میز یه ا.ت با یه لباس که توش میدرخشید و یه لبخند دلبر وایساده بود چند قدم سمتم برداشت که دستو پامو گم کردم
ا.ت:,,امم سلام…آآآآ خوبی؟!(دستشو تکون میده جلو صورتش)
کوک:ت…تو کسی رو که دعوت نکردی خونه ی من؟
ا.ت:ن…نه
کوک:اینارو برا کی چیدی؟!
ا.ت:تو(لحن دلبرانه)
فلش بک (۱ ساعت بعد)
ا.ت ویو
شاممون رو خوردیم در طول این یه ساعت کوک همش تو شوک بود و با تعجب بهم نگاه میکرد
ا.ت:ک…کوکی…بریم فیلم ببینیم؟
کوک:به من گفتی کوکی؟(ذوق)
ا.ت:آره کوکی(لبخند)
رفتم تو آشپزخونه از تو کابینتا خوراکی دراوردم و ریختم تو ظرف
کوک:بریم؟
ا.ت:بریم چند تا از ظرف هارو اون گرفت چندتا هم من رفتیم تو اتاق روی مبلی که روبه روی تی وی تقریبا ۷۰ اینچ نشستیم حدود نیم ساعت از فیلم میگذشت انقد غرق فیلم بودم که حواسم به هیچی نبود راستش خیلی حس خوبی داشت خیلی وقت بود به یه همچین حسی نیاز داشتم داشتم فکر میکردم آخرین بار که همچین حسی داشتم کی بود که دیدم کوک کنارم داره نفس نفس میزنه و عرق کرده به تی وی نگاه کردم دیدم یه صحنه ۱۸+ داره نشون میده همه چی رو فراموش کردم و با آخرین سرعت دویدم بیرون رفتم تو اتاق کناری و درو بستم…
۵.۱k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.