عشق و دوری
*میدونم با گفتن اون حرف قلبش شکست و تا یه مدت حالش خیلی. بد بود ولی باید ازش فاصله میگرفتم نباید بهش حس پیدا میکردم ما فقط یه رفیقیم
تویه اون مدت از مدرسه همش لباس مشکی داشتمو ماسک میزدم تنها میرفتمو میومدم یه کلام حرف نمیزدمو صدام در نمیومد و خیلی بی صدا اشک میریختم تا اینکه یه روز که زیر درخت نشسته بودم جای همیشگی سرو کلش پیدا شد
*چطورییی (لبخند)
خیلی زوق کردم که دیدم اومده پیشم لبخند زدمو اشک هام رو پاک کردم
خوبم تو خوببیی؟ (زوق)
*میگزره چه خبر
هیچ تو چه میکنی؟
*هیچ (تکیه دادم به دیوار)
برگشتمو تا تونستم بهش نگاه کردم حالم خوب بود واقعا خوب بودم از دیدنشو یه کلام حرف زدن باهاش
*(یه برگ از درخت کندم و رویه دستم گزاشتمو زدم که پاره بشه و صدا بده)
اخ دستم اخ اییی
چیشدد؟
دستشو گرفتمو نگاه کردم
*درد میکنه
ای خدا از دست تو اینجوری نیستش که
(دستشو نوازش کردم)
*پس چجوریه؟
یه برگ برداشتمو دستمو. مشت تو خالی گرفتم برگ رو گزاشتم روش، و ظربه زدم که صدای تق بلندی داد و برگ پاره شد
*واو خوب بلدیا
سیع کردم امتحان کنم
دستمو با تیغ برونده بودم و بعد از ظربه محکمی که شدم خونی شد
دوباره بند انگشتیمو روش گزاشتم
*خواستم برگ رو بکنم که خوارش رفت تو دستم
اخ
ببینم
دستشو گرفتمو خوارو از توش در اوردم
*بهش نگاه میکردم
سمی که تو خوار بوده تو دستت رفته. یکم میسوزه و میخاره باید تحمل کنی
*عا اوکی
عوهوم
* با لبخندی که داشتمو به افق نگاه میکردم گفتم
دستت چیشده
(حالت جدی ولی با لبخند)
عا... منظورت چیه دستام که کاری نیست ببین؟
(به بند انگشتی دستامو نشونش دادم)
*(با چشمم به اون دست زخمیش اشاره کردم)
چشمام رو رویه زمین قفل کردمو لبم رو حالت نیش خند حرکت دادم
*با لبخند عصبی نگاهش کردم
مگه نگفتم روت حساسم چرا این کارو میکنی؟
زیرا
*زیرا چی؟ حرف بزنو یه دلیل بیار
بدن خودمه تو چیکار داری؟
*با این حرفش عصبی تر شدمو تا خواستم چیزی بگم زنگ کلاس خورد
پاشو بریم الان معلم میاد
*هوفففف (رفتیم)
روزا میگزشتو به تعطیلی 23 روزمون نزدیک میشدیم تعقیر فصل هم بود
روزا بارونو برف میومدو هفته اخر زمینو برف پوشونده بود ولی من نرفتم
*تویه اون هفته سوهی نبود با بچه ها و معلما کلی خوشگزروندیمو برف بازی کردیم
داشتم از تعطیلاتم لذت میبردمو وارد فضای مجازی شدم که با 2 نفر از بهترین ادمای زندگیم اشنا شدم
تویه اون مدت از مدرسه همش لباس مشکی داشتمو ماسک میزدم تنها میرفتمو میومدم یه کلام حرف نمیزدمو صدام در نمیومد و خیلی بی صدا اشک میریختم تا اینکه یه روز که زیر درخت نشسته بودم جای همیشگی سرو کلش پیدا شد
*چطورییی (لبخند)
خیلی زوق کردم که دیدم اومده پیشم لبخند زدمو اشک هام رو پاک کردم
خوبم تو خوببیی؟ (زوق)
*میگزره چه خبر
هیچ تو چه میکنی؟
*هیچ (تکیه دادم به دیوار)
برگشتمو تا تونستم بهش نگاه کردم حالم خوب بود واقعا خوب بودم از دیدنشو یه کلام حرف زدن باهاش
*(یه برگ از درخت کندم و رویه دستم گزاشتمو زدم که پاره بشه و صدا بده)
اخ دستم اخ اییی
چیشدد؟
دستشو گرفتمو نگاه کردم
*درد میکنه
ای خدا از دست تو اینجوری نیستش که
(دستشو نوازش کردم)
*پس چجوریه؟
یه برگ برداشتمو دستمو. مشت تو خالی گرفتم برگ رو گزاشتم روش، و ظربه زدم که صدای تق بلندی داد و برگ پاره شد
*واو خوب بلدیا
سیع کردم امتحان کنم
دستمو با تیغ برونده بودم و بعد از ظربه محکمی که شدم خونی شد
دوباره بند انگشتیمو روش گزاشتم
*خواستم برگ رو بکنم که خوارش رفت تو دستم
اخ
ببینم
دستشو گرفتمو خوارو از توش در اوردم
*بهش نگاه میکردم
سمی که تو خوار بوده تو دستت رفته. یکم میسوزه و میخاره باید تحمل کنی
*عا اوکی
عوهوم
* با لبخندی که داشتمو به افق نگاه میکردم گفتم
دستت چیشده
(حالت جدی ولی با لبخند)
عا... منظورت چیه دستام که کاری نیست ببین؟
(به بند انگشتی دستامو نشونش دادم)
*(با چشمم به اون دست زخمیش اشاره کردم)
چشمام رو رویه زمین قفل کردمو لبم رو حالت نیش خند حرکت دادم
*با لبخند عصبی نگاهش کردم
مگه نگفتم روت حساسم چرا این کارو میکنی؟
زیرا
*زیرا چی؟ حرف بزنو یه دلیل بیار
بدن خودمه تو چیکار داری؟
*با این حرفش عصبی تر شدمو تا خواستم چیزی بگم زنگ کلاس خورد
پاشو بریم الان معلم میاد
*هوفففف (رفتیم)
روزا میگزشتو به تعطیلی 23 روزمون نزدیک میشدیم تعقیر فصل هم بود
روزا بارونو برف میومدو هفته اخر زمینو برف پوشونده بود ولی من نرفتم
*تویه اون هفته سوهی نبود با بچه ها و معلما کلی خوشگزروندیمو برف بازی کردیم
داشتم از تعطیلاتم لذت میبردمو وارد فضای مجازی شدم که با 2 نفر از بهترین ادمای زندگیم اشنا شدم
۵۶۰
۲۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.