دختری در شب
دختری در شب
پارت6
از دید چویا:
تیر خورد
خون بالا آورد
و افتاد رو پاهام
من:کامی سان!
داشتم گریه میکردم ولی چشمامو محکم میبستم که گریه نکنم
کامی سان قدرت جاذبه و محافظش رو ترکیب کرد و یه گوی نارنجی برای مرده درست کرد و تو ش انداخت
بعد دوباره خون بالا آورد
گفتم:کامی سان😭
دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و گریم گرفت
ک. س:گر....یه نکن دیوا.....نه😁🩸
دستشو گذاشت رو شونم و درمانش کرد
گفت:س.. ر... م.... دار.. ی؟
من:آره، برای چی
ک. س:ب.. ده
دادم بهش
ک. س:میشه... ازت
آستینم رو زدم بالا و گفتم:بیا
ازم خون گرفت
بعد موهبت درمان و آبشو با هم مخلوط کرد و ریخت تو خون من
بعد تزریق کرد به خودش
زخم اش درمان شدن و پاشد و سرم رو بهم داد
ک. س:گفتم گریه نکن😁
نتونستم تحمل کنم
بغلش کردم و گفتم:هیچوقت خودتو سپر من نکن!
موهاش رگه صورتی زد و سرخ شد
موبایلمو برداشتم و فیلم برای موری سان گذاشتم
از اونجایی که تیر میخوردم موبایل افتاد زمین و آسمونو نشون میاد پس فقط صدا بود
م. س: اولین ماموریتت موفق بود، آفرین
براش دست زدیم
م. س:خب، با توجه به رفتار و اخلاقتون نسبت بهم فهمیدم شما بهم علاقه دارید
من و ک. س همزمان:چیییییییی؟ موری سان حیا کنید تورو خدا من چرا باید عاشق رئیسم بشم؟
زیر دستم
موری سان خندید و گفت:خیلی خب، کامی سان مرخصی
کامی سان از اتاق خارج شد
موری سان گفت:دوسش داری؟
من:آ..... آر.... آره
م. س:پس چرا بهش نمیگی؟
من:نمیتونم
م. س:یه هفته بهتون مرخصی میدم تا ت بتونی اعتراف کنی
من:رییس یه هفتهههههه؟
م. س:اعضای مافیا باید هوای همو داشته باشن، اگر دوسش داری و نمیتونی بهش بگی، من یه هفته بهت مهلت میدم تا بهش اعتراف کنی
من:ممنونم موری سان
م. س:از فردا شروع کن، ببرش بیرون، براش دسته گل بخر، باهاش خوش بگذرون
سری تکون دادم
پارت7 یکم دیگه🕊 🍙
پارت6
از دید چویا:
تیر خورد
خون بالا آورد
و افتاد رو پاهام
من:کامی سان!
داشتم گریه میکردم ولی چشمامو محکم میبستم که گریه نکنم
کامی سان قدرت جاذبه و محافظش رو ترکیب کرد و یه گوی نارنجی برای مرده درست کرد و تو ش انداخت
بعد دوباره خون بالا آورد
گفتم:کامی سان😭
دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و گریم گرفت
ک. س:گر....یه نکن دیوا.....نه😁🩸
دستشو گذاشت رو شونم و درمانش کرد
گفت:س.. ر... م.... دار.. ی؟
من:آره، برای چی
ک. س:ب.. ده
دادم بهش
ک. س:میشه... ازت
آستینم رو زدم بالا و گفتم:بیا
ازم خون گرفت
بعد موهبت درمان و آبشو با هم مخلوط کرد و ریخت تو خون من
بعد تزریق کرد به خودش
زخم اش درمان شدن و پاشد و سرم رو بهم داد
ک. س:گفتم گریه نکن😁
نتونستم تحمل کنم
بغلش کردم و گفتم:هیچوقت خودتو سپر من نکن!
موهاش رگه صورتی زد و سرخ شد
موبایلمو برداشتم و فیلم برای موری سان گذاشتم
از اونجایی که تیر میخوردم موبایل افتاد زمین و آسمونو نشون میاد پس فقط صدا بود
م. س: اولین ماموریتت موفق بود، آفرین
براش دست زدیم
م. س:خب، با توجه به رفتار و اخلاقتون نسبت بهم فهمیدم شما بهم علاقه دارید
من و ک. س همزمان:چیییییییی؟ موری سان حیا کنید تورو خدا من چرا باید عاشق رئیسم بشم؟
زیر دستم
موری سان خندید و گفت:خیلی خب، کامی سان مرخصی
کامی سان از اتاق خارج شد
موری سان گفت:دوسش داری؟
من:آ..... آر.... آره
م. س:پس چرا بهش نمیگی؟
من:نمیتونم
م. س:یه هفته بهتون مرخصی میدم تا ت بتونی اعتراف کنی
من:رییس یه هفتهههههه؟
م. س:اعضای مافیا باید هوای همو داشته باشن، اگر دوسش داری و نمیتونی بهش بگی، من یه هفته بهت مهلت میدم تا بهش اعتراف کنی
من:ممنونم موری سان
م. س:از فردا شروع کن، ببرش بیرون، براش دسته گل بخر، باهاش خوش بگذرون
سری تکون دادم
پارت7 یکم دیگه🕊 🍙
۲.۱k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.