(پارت39)
کوک*ویو
ناهارم و خوردم.
دوباره دنبال گوشیم گشتم.
ایبابا این گوشی کجاست.
از خونه اومدم انداختمش روی این مبل.
یونجون*ویو
گوشی جانکوک و دزدیدم.
و واسه ا.ت فرستادم.
بیا به این لوکیشن.
نقشه ام اینه،که ا.ت رو به اینجا بفرستم.
وقتی ا.ت اومد اینجا زنگ بزنه به جانکوک.
بعد براش لوکیشن میفرسته و موقع اومدن جانکوک.
تصادف میکنه چون.
ترمزش رو بریدم.
همه شون و خودم نکردم همه اینکارا.
ادم هام انجام دادن.
ا.ت اومد خودم و قایم کردم.
ا.ت:ایبابا اینجا دیگه کجاست،کوک کجاست چرا همچین جایی قرار گذاشته.
اره همینه
ا.ت:زنگ بزنم به کوک
ای وای گوشیش دست من هست.
سریع سایلنت کردم.
گوشی جانکوک رو تا نفهمه من اینجام.
ا.ت:گوشیش جواب نمیده،زنگ بزنم به تلفن خونش
فکر اینجاش که به جانکوک زنگ بزنه رو نکرده بودم.
چون گوشیش دست من بود.
اما الان خوبه شانس با منه
ا.ت*ویو
زنگ زدم به خونه ی کوک.
جواب داد.
کوک:ا.ت سلام
ا.ت:سلام جانکوک چرا نیومدی
کوک:کجا؟
ا.ت:دیوونه از صبح بهم گفتی بیام اینجا
کوک:من اومدم خونم گوشیم و انداختم رو مبل رفتم دوش بگیرم گوشیم و پیدا نمیکنم
ا.ت:یعنی چی پس چیمیشه الان؟
کوک:سریع لوکیشن رو بفرست خیلی سریع بجنب معلوم نکن داری لوکیشن میفرستی
ا.ت:یکم ترسیدم،باشه همین الان،خداحافظ
کوک:خداحافظ
داشتم کتم و برمیداشتم با عجله که.
تهیونگ و نامجون اومدن
ته:چخبره جانکوک
کوک:بیا تو ماشین عجله دارم.
ته:باشه
رفتیم تو ماشین داشتم استارت میزدم که تهیونگ گفت
ته:خب الان بگو
کوک:یونجون گوشیم و برداشته و با ا.ت قرار گذاشته الان نمیدونم چه فکری تو ذهنش هست
ته:ا.ت منتظره
کوک:اره فرستاد لوکیشن رو
ته:خوبه بگاز
ته*ویو
راه افتادیم با تمام سرعت داشتیم میرفتیم.
نامجون:ا.ت جونش تو خطره کوک
کوک:اره خیلی،یونجون هم عاشق ا.ت هست
ناهارم و خوردم.
دوباره دنبال گوشیم گشتم.
ایبابا این گوشی کجاست.
از خونه اومدم انداختمش روی این مبل.
یونجون*ویو
گوشی جانکوک و دزدیدم.
و واسه ا.ت فرستادم.
بیا به این لوکیشن.
نقشه ام اینه،که ا.ت رو به اینجا بفرستم.
وقتی ا.ت اومد اینجا زنگ بزنه به جانکوک.
بعد براش لوکیشن میفرسته و موقع اومدن جانکوک.
تصادف میکنه چون.
ترمزش رو بریدم.
همه شون و خودم نکردم همه اینکارا.
ادم هام انجام دادن.
ا.ت اومد خودم و قایم کردم.
ا.ت:ایبابا اینجا دیگه کجاست،کوک کجاست چرا همچین جایی قرار گذاشته.
اره همینه
ا.ت:زنگ بزنم به کوک
ای وای گوشیش دست من هست.
سریع سایلنت کردم.
گوشی جانکوک رو تا نفهمه من اینجام.
ا.ت:گوشیش جواب نمیده،زنگ بزنم به تلفن خونش
فکر اینجاش که به جانکوک زنگ بزنه رو نکرده بودم.
چون گوشیش دست من بود.
اما الان خوبه شانس با منه
ا.ت*ویو
زنگ زدم به خونه ی کوک.
جواب داد.
کوک:ا.ت سلام
ا.ت:سلام جانکوک چرا نیومدی
کوک:کجا؟
ا.ت:دیوونه از صبح بهم گفتی بیام اینجا
کوک:من اومدم خونم گوشیم و انداختم رو مبل رفتم دوش بگیرم گوشیم و پیدا نمیکنم
ا.ت:یعنی چی پس چیمیشه الان؟
کوک:سریع لوکیشن رو بفرست خیلی سریع بجنب معلوم نکن داری لوکیشن میفرستی
ا.ت:یکم ترسیدم،باشه همین الان،خداحافظ
کوک:خداحافظ
داشتم کتم و برمیداشتم با عجله که.
تهیونگ و نامجون اومدن
ته:چخبره جانکوک
کوک:بیا تو ماشین عجله دارم.
ته:باشه
رفتیم تو ماشین داشتم استارت میزدم که تهیونگ گفت
ته:خب الان بگو
کوک:یونجون گوشیم و برداشته و با ا.ت قرار گذاشته الان نمیدونم چه فکری تو ذهنش هست
ته:ا.ت منتظره
کوک:اره فرستاد لوکیشن رو
ته:خوبه بگاز
ته*ویو
راه افتادیم با تمام سرعت داشتیم میرفتیم.
نامجون:ا.ت جونش تو خطره کوک
کوک:اره خیلی،یونجون هم عاشق ا.ت هست
۸.۵k
۰۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.