فیک تهیونگ ازدواج اجباری
پارت 10 ( پارت آخر )
خندیدم
تهیونگ من می خوام برم بیرون
تهیونگ : کجا میری ؟
یه جای دیگه
تهیونگ : باید اول به من بگی وگرنه نمیزارم بری
تهیونگ اذیت نکن زود برمیگردم
تهیونگ : اوف از دست تو دختر
بایی
تهیونگ : بایی
از بیمارستان بیرون رفتم یهو جیسو بهم زنگ زد ( جیسو اون شب برگشت خونه )
جیسو : الو سلام جین هو کجایی؟تهیونگ حالش خوب شده ؟
جین هو : سلام اونی بیرونم و اینکه آره تهیونگ خیلی بهتره فردا میارنش
بخش
جیسو : ببخشید نتونستم باهات باشم
جین هو : اشکال نداره اونی خودتم کار داری دیگه
جیسو : ای وای رئیسم صدام کرد باید برم
جین هو : باشه بایی
جیسو : بای فقط خبری شد بهم بگو
جین هو : باشه حتما بهت میگم بایی
جیسو : بایی
تماس رو قطع کردم
وگوشیم رو خاموش کردم
همین جوری راه میرفتم مقصد خاصی نداشتم
اهنگ changes رو گوش میکردم
بعد از چند دقیقه تصمیم گرفتم برگردم
رسیدم بیمارستان
تهیونگ : سلام خانم کیم حالا میشه بگین کجا رفتین؟
رفتم هوا خوری یکم به هوای تازه نیاز داشتم همین
تهیونگ : هنوز از دستم ناراحتی
نه فقط ...فقط نمیخوام دوباره قلبم بشکنه
تهیونگ بغلم کرد
تهیونگ : قول میدم دیگه هیچ وقت این اتفاق نیوفته عزیزم
( 1 ماه بعد )
تهیونگ وقتی خوب شد و اومد خونه سخت به فاک می داد 😑
و باعث شد باردار بشم ولی برای تنبیه اش بهش چیزی نگفتم که باردارم
تهیونگ : سلاممم من اومد عزیزم
خوش اومدی شرکت چطور بود؟
تهیونگ : افتضاح همش باید حواسم بهشون باشه تا خراب کاری نکنن
تهیونگ رفت تو اتاق و لباسش رو عوض کرد منم رفتم پیشش و کنار تخت دراز کشیدم
میگم تهیونگ
تهیونگ : هوم؟
تهیونگ هم دراز کشید و منو بغل کرد
میگم تو شکم یه زن چی رشد میکنه
تهیونگ : این چه حرفیه جین هو معلومه بچه
اوم شما هنوز قضیه رو نفهمیدی یا کامل برات روشن کنم 😐
تهیونگ : وایسا ببینم تو بارداری ؟
اوف بلخره آقا فهمید بله
تهیونگ : وایی جین هو باورم نمیشه من بابا میشم
میخوام بهترین بابای دنیا بشم یه الگو خوب و هیچی براش کم نزارم
جین هو : تو همین الانشم بهترینی و مطمئنم بهترین بابای دنیا میشی
( 9 ماه بعد )
ایی درد دارم ایی
تهیونگ پشت در اتاق عمل هی می رفت و میومد
یهو صدای بچه شنید
پرستار : تبریک میگم
و بچه رو داد به تهیونگ
ممنون جین هو از هدیه خیلی قشنگ
و جین هو به هوش اومد و یه زندگی خیلی عالی رو شروع کردن همراه بچه شون
پایان
میدونم چرت شد ولی ببخشید
خندیدم
تهیونگ من می خوام برم بیرون
تهیونگ : کجا میری ؟
یه جای دیگه
تهیونگ : باید اول به من بگی وگرنه نمیزارم بری
تهیونگ اذیت نکن زود برمیگردم
تهیونگ : اوف از دست تو دختر
بایی
تهیونگ : بایی
از بیمارستان بیرون رفتم یهو جیسو بهم زنگ زد ( جیسو اون شب برگشت خونه )
جیسو : الو سلام جین هو کجایی؟تهیونگ حالش خوب شده ؟
جین هو : سلام اونی بیرونم و اینکه آره تهیونگ خیلی بهتره فردا میارنش
بخش
جیسو : ببخشید نتونستم باهات باشم
جین هو : اشکال نداره اونی خودتم کار داری دیگه
جیسو : ای وای رئیسم صدام کرد باید برم
جین هو : باشه بایی
جیسو : بای فقط خبری شد بهم بگو
جین هو : باشه حتما بهت میگم بایی
جیسو : بایی
تماس رو قطع کردم
وگوشیم رو خاموش کردم
همین جوری راه میرفتم مقصد خاصی نداشتم
اهنگ changes رو گوش میکردم
بعد از چند دقیقه تصمیم گرفتم برگردم
رسیدم بیمارستان
تهیونگ : سلام خانم کیم حالا میشه بگین کجا رفتین؟
رفتم هوا خوری یکم به هوای تازه نیاز داشتم همین
تهیونگ : هنوز از دستم ناراحتی
نه فقط ...فقط نمیخوام دوباره قلبم بشکنه
تهیونگ بغلم کرد
تهیونگ : قول میدم دیگه هیچ وقت این اتفاق نیوفته عزیزم
( 1 ماه بعد )
تهیونگ وقتی خوب شد و اومد خونه سخت به فاک می داد 😑
و باعث شد باردار بشم ولی برای تنبیه اش بهش چیزی نگفتم که باردارم
تهیونگ : سلاممم من اومد عزیزم
خوش اومدی شرکت چطور بود؟
تهیونگ : افتضاح همش باید حواسم بهشون باشه تا خراب کاری نکنن
تهیونگ رفت تو اتاق و لباسش رو عوض کرد منم رفتم پیشش و کنار تخت دراز کشیدم
میگم تهیونگ
تهیونگ : هوم؟
تهیونگ هم دراز کشید و منو بغل کرد
میگم تو شکم یه زن چی رشد میکنه
تهیونگ : این چه حرفیه جین هو معلومه بچه
اوم شما هنوز قضیه رو نفهمیدی یا کامل برات روشن کنم 😐
تهیونگ : وایسا ببینم تو بارداری ؟
اوف بلخره آقا فهمید بله
تهیونگ : وایی جین هو باورم نمیشه من بابا میشم
میخوام بهترین بابای دنیا بشم یه الگو خوب و هیچی براش کم نزارم
جین هو : تو همین الانشم بهترینی و مطمئنم بهترین بابای دنیا میشی
( 9 ماه بعد )
ایی درد دارم ایی
تهیونگ پشت در اتاق عمل هی می رفت و میومد
یهو صدای بچه شنید
پرستار : تبریک میگم
و بچه رو داد به تهیونگ
ممنون جین هو از هدیه خیلی قشنگ
و جین هو به هوش اومد و یه زندگی خیلی عالی رو شروع کردن همراه بچه شون
پایان
میدونم چرت شد ولی ببخشید
۱۲۸.۷k
۱۲ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.