عشق ناخواسته Part. 42
پارت ۴۲
دایون ـ برو مسخره ی عمت بکن
پدر دایون. خوب برو بگیر بخواب
دایون ـ باشه رفتم ولی نمیرم پیش هوسوک رندگی کنم و حالا حالا هم ازدواج نمی کنم
پدر دایون ـ تو چرا اینقدر لجبازی
دایون ـ من چه بدونم
پدر دایون ـ اصلا به درک برو سینگل به گور بمون
دایون ـ اوکی خوب شب بخیر
پدر دایون ـ شب بخیر
و هرکی رفت خوابید
صبح از زبان دایون
از خواب پا شدم دیدم گوشیم یه تماس از دست داده داره
وقتی نگاه کردم کیه دیدم هوسوکه بهش یه زنگ زدم
که بعد از چندتا بوق برداشت
هوسوک ـ الو دایون بابام فهمید
دایون ـ اولو سلام من خوبم تو خوبی
چی رو فهمید
هوسوک ـ اینکه ما دوتا همو دوست داریم
دایون ـ خوب من چیکار کنم
هوسوک ـ یعنی تو الا ناراحت نیستی
دایون ـ نه چرا ناراحت بشم وقتی بابای خودمم فهمید اخه اینا از کجا فهمیدن
هوسوک ـ اخه من از کجا بدونم
دایون ـ حالا ولش کن من خوابم میاد بعدا بهت زنگ میزنم
هوسوک ـ چه خوابی الا ساعت ۱۲ ظهره
دایون ـ من نمیدونم فقط میدونم که خوابم میاد خوب خدا فظ و گپشی رو قطع کرد
دایون ـ برو مسخره ی عمت بکن
پدر دایون. خوب برو بگیر بخواب
دایون ـ باشه رفتم ولی نمیرم پیش هوسوک رندگی کنم و حالا حالا هم ازدواج نمی کنم
پدر دایون ـ تو چرا اینقدر لجبازی
دایون ـ من چه بدونم
پدر دایون ـ اصلا به درک برو سینگل به گور بمون
دایون ـ اوکی خوب شب بخیر
پدر دایون ـ شب بخیر
و هرکی رفت خوابید
صبح از زبان دایون
از خواب پا شدم دیدم گوشیم یه تماس از دست داده داره
وقتی نگاه کردم کیه دیدم هوسوکه بهش یه زنگ زدم
که بعد از چندتا بوق برداشت
هوسوک ـ الو دایون بابام فهمید
دایون ـ اولو سلام من خوبم تو خوبی
چی رو فهمید
هوسوک ـ اینکه ما دوتا همو دوست داریم
دایون ـ خوب من چیکار کنم
هوسوک ـ یعنی تو الا ناراحت نیستی
دایون ـ نه چرا ناراحت بشم وقتی بابای خودمم فهمید اخه اینا از کجا فهمیدن
هوسوک ـ اخه من از کجا بدونم
دایون ـ حالا ولش کن من خوابم میاد بعدا بهت زنگ میزنم
هوسوک ـ چه خوابی الا ساعت ۱۲ ظهره
دایون ـ من نمیدونم فقط میدونم که خوابم میاد خوب خدا فظ و گپشی رو قطع کرد
۹.۵k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.