پارت ۲۲
پارت ۲۲
ویوی ستین
ی ساعت گذشت و مهرداد و میلاد باهم اومدن
ستین:آقا محمد ی توکه پا برم بیرون
محمد:ارع دخترم
دویدم سمتشون در حالی ک جلوم بودن
ستین:میلاد
با شنیدن صدام برگشتن سمتم بهشون رسیدم
ستین:سلام استاد سلام آقا میلاد صبتون بخیر آقا ی دقیقه وقتتو میدی بهم میلاد ؟
مهرداد:سلام دختر صب تو هم بخیر چشات چرا قرمزه؟
ستین:هیچی
میلاد:استاد شما برین من الان میام
مهرداد رفت و با میلاد سمت کافه رفتیم و پشت ی میز نشست
ستین:قهوه و کیک بیارم؟
میلاد:اگ صبحتتون طول میکشه اره
ی دستمو کوبیدم روی شونه اش
ستین:شاید طول بکشه خدا داند آق میلاد (لبخند)
رفتم سمت عمو محمد
ستین:دوتا قهوه و دوتا دسر کیک میاری
آورد برداشتم سمت میز رفتم جلوش گذاشتم و مال خدمم گذاشتم روی میز نشستم پشت میز
ستین:خب خوبی؟!
میلاد:نمیدونم تو چرا چشمات قرمزه ؟
ستین:نتونستم بخابم مهم نیست میشع حرف بزنیم داد و بیداد نکنی مث دیشب
میلاد:چشم بچ ی خوبی میشم ببخشید بخاطر دیشب
ستین:من معذرت میخام بچ ی خوبی هستی پشیمون نمیشی از انتخابت ؟
یکم از قهوه رو خورد
میلاد:نمیشم مهم انتخاب من نیست حس تو مهمه
ستین:میلاد...باهام.. رل میزنی؟!
تعجب نگام کرد و فنجونو گذاشت روی میز
میلاد:ببینم کسی مجبورت کرده درخاست بدی؟!
ستین:ن
میلاد:دوستم داری؟!!
ستین:درخاستم دلیه رل زدنم بخاطر اینه ی مدت باهات باشم ببینم حست واگعیه یا پشمه...
میلاد:ستین کسی دعوات کرده ک اومدی میگی دوستم داری و میخایی رل بزنی؟!!!
قهوه ام ک سرد شده بود ی نفس خوردم بلند شدم دستشو گرفتم
ستین:پاشو پاشو باهام بیا
گیج و منگ بلند شد همون طور ک دستشو میکشیدم باهام میومد سمت کلاسش رفتم ک با مهرداد داشتن رهام و امیر و سودا و سادیا سر کلاس بودن در زدم
مهرداد:بفرماید
میلاد:داری چیکار میکنی؟!!!!
ستین:الان میفهمی حسم بهت عشقه یا پشمه(لبخند)
وارد کلاس شدم همه چشاشون درشت شده بود حتی مهرداد
ستین:ببخشید استاد یکی از دانشجوی هات بیرون مونده بود آوردمش تحویلش بدم
دست میلاد ک گرفته بودم گرفتم سمت مهرداد
ستین:بفرما استاد این دانشجوت (در گوشی:حاست ب رلم باشه ها )
دست میلاد و گرفت و سریع از کلاس زدم بیرون و خنده ام گرفته بود
ویوی مهرداد
حرفای ستین نزاشت تدریسمو ادامه بدم
مهرداد:کلاس تعطیله واس امروز بسه هایان مقاره خانم های نوبخت کمندانی توی کلاس بمونید
همه از کلاس زدن بیرون
مهرداد:ستین چی میگفت؟! این مسخره بازیا چیه؟ رل چیه؟ میشع توضیع بدی؟! سادیا برو دنبال ستین زود (داد)
سادیا:آروم باشین
سادیا رفت دنبال ستین بچ ها پشت ی میز هاشون نشست همونطور ک از دست میلاد عصبی بودم ب میز ضربه میزدم
ویوی ستین
ی ساعت گذشت و مهرداد و میلاد باهم اومدن
ستین:آقا محمد ی توکه پا برم بیرون
محمد:ارع دخترم
دویدم سمتشون در حالی ک جلوم بودن
ستین:میلاد
با شنیدن صدام برگشتن سمتم بهشون رسیدم
ستین:سلام استاد سلام آقا میلاد صبتون بخیر آقا ی دقیقه وقتتو میدی بهم میلاد ؟
مهرداد:سلام دختر صب تو هم بخیر چشات چرا قرمزه؟
ستین:هیچی
میلاد:استاد شما برین من الان میام
مهرداد رفت و با میلاد سمت کافه رفتیم و پشت ی میز نشست
ستین:قهوه و کیک بیارم؟
میلاد:اگ صبحتتون طول میکشه اره
ی دستمو کوبیدم روی شونه اش
ستین:شاید طول بکشه خدا داند آق میلاد (لبخند)
رفتم سمت عمو محمد
ستین:دوتا قهوه و دوتا دسر کیک میاری
آورد برداشتم سمت میز رفتم جلوش گذاشتم و مال خدمم گذاشتم روی میز نشستم پشت میز
ستین:خب خوبی؟!
میلاد:نمیدونم تو چرا چشمات قرمزه ؟
ستین:نتونستم بخابم مهم نیست میشع حرف بزنیم داد و بیداد نکنی مث دیشب
میلاد:چشم بچ ی خوبی میشم ببخشید بخاطر دیشب
ستین:من معذرت میخام بچ ی خوبی هستی پشیمون نمیشی از انتخابت ؟
یکم از قهوه رو خورد
میلاد:نمیشم مهم انتخاب من نیست حس تو مهمه
ستین:میلاد...باهام.. رل میزنی؟!
تعجب نگام کرد و فنجونو گذاشت روی میز
میلاد:ببینم کسی مجبورت کرده درخاست بدی؟!
ستین:ن
میلاد:دوستم داری؟!!
ستین:درخاستم دلیه رل زدنم بخاطر اینه ی مدت باهات باشم ببینم حست واگعیه یا پشمه...
میلاد:ستین کسی دعوات کرده ک اومدی میگی دوستم داری و میخایی رل بزنی؟!!!
قهوه ام ک سرد شده بود ی نفس خوردم بلند شدم دستشو گرفتم
ستین:پاشو پاشو باهام بیا
گیج و منگ بلند شد همون طور ک دستشو میکشیدم باهام میومد سمت کلاسش رفتم ک با مهرداد داشتن رهام و امیر و سودا و سادیا سر کلاس بودن در زدم
مهرداد:بفرماید
میلاد:داری چیکار میکنی؟!!!!
ستین:الان میفهمی حسم بهت عشقه یا پشمه(لبخند)
وارد کلاس شدم همه چشاشون درشت شده بود حتی مهرداد
ستین:ببخشید استاد یکی از دانشجوی هات بیرون مونده بود آوردمش تحویلش بدم
دست میلاد ک گرفته بودم گرفتم سمت مهرداد
ستین:بفرما استاد این دانشجوت (در گوشی:حاست ب رلم باشه ها )
دست میلاد و گرفت و سریع از کلاس زدم بیرون و خنده ام گرفته بود
ویوی مهرداد
حرفای ستین نزاشت تدریسمو ادامه بدم
مهرداد:کلاس تعطیله واس امروز بسه هایان مقاره خانم های نوبخت کمندانی توی کلاس بمونید
همه از کلاس زدن بیرون
مهرداد:ستین چی میگفت؟! این مسخره بازیا چیه؟ رل چیه؟ میشع توضیع بدی؟! سادیا برو دنبال ستین زود (داد)
سادیا:آروم باشین
سادیا رفت دنبال ستین بچ ها پشت ی میز هاشون نشست همونطور ک از دست میلاد عصبی بودم ب میز ضربه میزدم
۱.۲k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.