چند پارتی نامی p.a.r.t⅓
مثل همیشه خودش رو تو خونه هبس کرده بود بعد از مرگ فرشته کوچولوش دیگه از خونه بیرون نمی رفت دیگه گل نمی خرید حتی اون لاله های صورتی مورد علاقه اتش رو ...به آهنگی که تو دفترش برای ات نوشته بود تا روز تولدش براش بخونه خیره شد دیگه از این آهنگ خوشش نمی اومد برگه رو از دفترش کند و به سمت شومینه پرت کرد
نامجون:هی ...خسته شدم دیگه...برگرد عزیزم...نمیدونی.. نمیدونی چقدر حالم بده
با خودش سرگرم بود که صدای تق تق سکوت خونه رو شکست
یکی:آقای کیم ...آقای کیم... لطفاً باز کنید
نامجون:اینا همیشه باید مزاحم شن
به سمت در خروجی رفت و بازش کرد و دست به سینه ایستاد ایندفعه تنها نبود ی دختر هم باهاش بود و موهای بلندش داشت تو هوا تکون میخورد یاد فرشتش افتاد هر روز موهاشو میداد تا ببنده لحظه ای صداشو توی گوشش شنید
ات:نامجونی .. نامجونی موهامو میبندی اذیتم میکنن..تو که نمیزاری کوتاهشون کنم بیا ببندشون
اشک تو چشماش حلقه زد ولی بازم نخواست گریه کنه
نامجون:چیه آقای چوی..دیگه چی میخواین ...هزار بار گفتم نه جوابم نه چرا متوجه نمی شین
نامجون:هی ...خسته شدم دیگه...برگرد عزیزم...نمیدونی.. نمیدونی چقدر حالم بده
با خودش سرگرم بود که صدای تق تق سکوت خونه رو شکست
یکی:آقای کیم ...آقای کیم... لطفاً باز کنید
نامجون:اینا همیشه باید مزاحم شن
به سمت در خروجی رفت و بازش کرد و دست به سینه ایستاد ایندفعه تنها نبود ی دختر هم باهاش بود و موهای بلندش داشت تو هوا تکون میخورد یاد فرشتش افتاد هر روز موهاشو میداد تا ببنده لحظه ای صداشو توی گوشش شنید
ات:نامجونی .. نامجونی موهامو میبندی اذیتم میکنن..تو که نمیزاری کوتاهشون کنم بیا ببندشون
اشک تو چشماش حلقه زد ولی بازم نخواست گریه کنه
نامجون:چیه آقای چوی..دیگه چی میخواین ...هزار بار گفتم نه جوابم نه چرا متوجه نمی شین
۳.۷k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.