"دختر گرگی" پارت ۱۷
با تیهونگ رفیتم دکتر من تو راه همش سرم درد میکرد دکتر فشارم رو چک کرد و....
تهیونگ همش میگفت مشکل اصلیش چیه دکتر
منم زدم به تهیونگ و گفتم من مشکلی ندارم پس ساکت
دکتر یه نگاهی بهم کرد بعد
#: گرگینه ای؟
+گرگی..نه آ.آ.ره شما چطور فهمیدید؟
تهیونگ تا اومد بگه شما چطوری میدونید دکتر به تهیونگ گف برو بیرون
من و دکتر باهم حرف زدیم
#من دکتر جک هستم یادته؟
+ناجی گرگینه ها؟(خیلی متعجب گفت)
#خودمم انتظار نداشتم منو یادت بره
+آخه تو قالب انسان خیلی کم دیدمتون
#هنوزم به موقعی که میخواستی خودکشی کنی که فکر میکنم غش میکنم از خنده
+دکتر نع تورو خدا یادم نندازید اون بچه بازی هامو
#حالا دیگه بزرگ شدی باید استاد برادرت باشی دختر جون
+هستم دکتر اما اون خیلی ضعیفه
#پس واقعا باور کردی تو قبلا خیلی بهوش بودی
+چیو دکتر
#یعنی واقعا نفهمیدی خاله ات داره تو رو برای رهبری آماده میکنه؟
+هاا دکتر چرا مسخره ام میکنید
#دختر جون مسخره چی!
+اما بیشتر گرگ ها میگفتن خاله میخواد پسر مخفیش رو جانشین کنه
#پسر مخفیش؟ منظورت تادومین عه؟
+شما دارید کی رو میگید؟
#خوب ممکنه یکم واسته عجیب باشه دخترم ولی یو تادومین پسر من و خاله ات بود که وقتی فهمید یکی از پرستار ها بهم خیلی نزدیکه بچمون رو کشت و رفت دیگه تا امروز ندیدمش ولی وقتی شنیدم همسر پدرت شده پیگیرش شدم و فهمیدم میخواد تو رو گرگینه عظم کنه (رهبر گرگا)
+من من باورم نمیشه یعنی خاله قبلا ازدواج کرده؟
[ا/ت خاطراتی که خاله به دکتر یو نزدیک بوده رو مرور میکنه]
#خوب دختر بهتره بری پیش دوست پسرت ولی یادت باشه تو آینده ی گرگ ها رو خواهی ساخت
اومدم برون و خواستم از تهیونگ بابت آوردنم به بیمارستان تشکر کنم که.....
امیدوارم خوشتون اومده باشه
ببخشید به خاطر غلط املایی
تهیونگ همش میگفت مشکل اصلیش چیه دکتر
منم زدم به تهیونگ و گفتم من مشکلی ندارم پس ساکت
دکتر یه نگاهی بهم کرد بعد
#: گرگینه ای؟
+گرگی..نه آ.آ.ره شما چطور فهمیدید؟
تهیونگ تا اومد بگه شما چطوری میدونید دکتر به تهیونگ گف برو بیرون
من و دکتر باهم حرف زدیم
#من دکتر جک هستم یادته؟
+ناجی گرگینه ها؟(خیلی متعجب گفت)
#خودمم انتظار نداشتم منو یادت بره
+آخه تو قالب انسان خیلی کم دیدمتون
#هنوزم به موقعی که میخواستی خودکشی کنی که فکر میکنم غش میکنم از خنده
+دکتر نع تورو خدا یادم نندازید اون بچه بازی هامو
#حالا دیگه بزرگ شدی باید استاد برادرت باشی دختر جون
+هستم دکتر اما اون خیلی ضعیفه
#پس واقعا باور کردی تو قبلا خیلی بهوش بودی
+چیو دکتر
#یعنی واقعا نفهمیدی خاله ات داره تو رو برای رهبری آماده میکنه؟
+هاا دکتر چرا مسخره ام میکنید
#دختر جون مسخره چی!
+اما بیشتر گرگ ها میگفتن خاله میخواد پسر مخفیش رو جانشین کنه
#پسر مخفیش؟ منظورت تادومین عه؟
+شما دارید کی رو میگید؟
#خوب ممکنه یکم واسته عجیب باشه دخترم ولی یو تادومین پسر من و خاله ات بود که وقتی فهمید یکی از پرستار ها بهم خیلی نزدیکه بچمون رو کشت و رفت دیگه تا امروز ندیدمش ولی وقتی شنیدم همسر پدرت شده پیگیرش شدم و فهمیدم میخواد تو رو گرگینه عظم کنه (رهبر گرگا)
+من من باورم نمیشه یعنی خاله قبلا ازدواج کرده؟
[ا/ت خاطراتی که خاله به دکتر یو نزدیک بوده رو مرور میکنه]
#خوب دختر بهتره بری پیش دوست پسرت ولی یادت باشه تو آینده ی گرگ ها رو خواهی ساخت
اومدم برون و خواستم از تهیونگ بابت آوردنم به بیمارستان تشکر کنم که.....
امیدوارم خوشتون اومده باشه
ببخشید به خاطر غلط املایی
۶.۶k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲