شوهر سخت گیر من فصل دوم پارت 25
«شوهر سخت گیر من فصل دوم»
𝓁𝒶𝒹𝓎-𝒿𝑒𝑜𝓃𝒿𝓀
پارت 25
ا.ت:
این بارداری واقعا سخته نمیدونم از وقتی باردار شدم یه جور دیگه شدم البته من وقتی بابای خدا بیامرزم زنده بود ازون سلیطه ها بودم و وقتی فقیر شدیم یه دختر مهربون و صاف و ساده بودم اما الان دوباره ا.تایی سابق شدم سر این خدمتکار بیچاره هم داد زدم اوف باید 8 ماه دیگه هم این وضعیتو تحمل کنم
م« چیشده
ا.ت« هیچی مادر جون فقط یکم این بارداری اذیتم میکنه
م« اوو پس نوه ام خیلی شیطونه
ا.ت« من به خدمتکار گفتم واسم میوه پوست بکن و بیار برم این موز هم اورده برای همین یکم اعصبانی شدم
م« اشکال نداره من سر جونگکوک که باردار بودم همینجوری بودم، خدمتکار برو چندتا میوه بیار خودم واسه عروسم پوست بکنم
خ« چشم
ا.ت« لازم نیست مادر جون
م« چرا لازمه بچه ی که تو شکمت مال پسر منه پس منم وظیفه دارم
خ« خانوم اینم میوه
م« ممنون میتونی بری
خ« چشم
ا.ت:
خدمتکار رفت و مادر کوک هم رو بروم نشست و مشغول پوست کردن و خورد کردن میوه ها بود
ا.ت« مادر جون
م« جانم
ا.ت« میتونم یه سوال ازتون بپرسم
م« بپرس دخترم
ا.ت« شما بچه ی دیگه هم جز جونگکوک دارین
م« اره یه دختر دارم
ا.ت« اسمش چیه
م« رزی
ا.ت« واو چه اسم خوشگلی خوب چند سالشه
م« 26
ا.ت« پس از جونگکوک بزرگتره خوب چرا نمیاد اینجا
م« اون تو استرالیا هست
ا.ت« اووو عروسی کرده
م« نه
ا.ت« دوست پسر چی داره
م« نه دو سال قبل که جونگکوک که اومد خونه اونم از استرالیا اومد با یه پسر جونگکوک هم نذاشت با اون پسر باشه و دوباره رفت
ا.ت« پس جونگکوک ازون داداشای غیرتیه
م« اره دیگه، حالا دهنتو باز کن و اینو بخور
ا.ت« نه خودم میخورم
م« ساکت بخورش
ا.ت:
بدون هیچ حرف دیگه ای دهنمو باز کردم و اون سیب رو خوردم همینطوری ادامه دادیم همش مادر کوک میوه رو تو دهنم میذاشت همینطوری میخوردم که جونگکوک پیش مون اومدم و کنار من نشست
کوک« اوه اوه عروس و مادر شوهر چه میکنن
ا.ت« میبینی که چی میکنیم
کوک« موز کجاست
نزدیک جونگکوک شدم پ در گوشیش اروم گفتم« تو خودت یه موز داری
جونگکوک هم در گوش من گفت« بی ادب بزار یه موزی نشونت بدم
ا.ت« مادر جون اینو نگاه چی میگه
م« چی میگه
ا.ت« میگه بزار یه م
جونگکوک زود روی دهنم دستشو گذاشت
کوک« هیچی مامان خودت
م« بسه بیا دختر گلم بخور اینو
کوک« حسودیم میشه
ا.ت« تو که به همه چیز حسودیت میشه یکی برینه تو حسودیت میشه چرا من نریدم
م« خوب من رفتم جونگکوک خودت به زنت این میوه ها رو بده
کوک« باشه مادر
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
𝓁𝒶𝒹𝓎-𝒿𝑒𝑜𝓃𝒿𝓀
پارت 25
ا.ت:
این بارداری واقعا سخته نمیدونم از وقتی باردار شدم یه جور دیگه شدم البته من وقتی بابای خدا بیامرزم زنده بود ازون سلیطه ها بودم و وقتی فقیر شدیم یه دختر مهربون و صاف و ساده بودم اما الان دوباره ا.تایی سابق شدم سر این خدمتکار بیچاره هم داد زدم اوف باید 8 ماه دیگه هم این وضعیتو تحمل کنم
م« چیشده
ا.ت« هیچی مادر جون فقط یکم این بارداری اذیتم میکنه
م« اوو پس نوه ام خیلی شیطونه
ا.ت« من به خدمتکار گفتم واسم میوه پوست بکن و بیار برم این موز هم اورده برای همین یکم اعصبانی شدم
م« اشکال نداره من سر جونگکوک که باردار بودم همینجوری بودم، خدمتکار برو چندتا میوه بیار خودم واسه عروسم پوست بکنم
خ« چشم
ا.ت« لازم نیست مادر جون
م« چرا لازمه بچه ی که تو شکمت مال پسر منه پس منم وظیفه دارم
خ« خانوم اینم میوه
م« ممنون میتونی بری
خ« چشم
ا.ت:
خدمتکار رفت و مادر کوک هم رو بروم نشست و مشغول پوست کردن و خورد کردن میوه ها بود
ا.ت« مادر جون
م« جانم
ا.ت« میتونم یه سوال ازتون بپرسم
م« بپرس دخترم
ا.ت« شما بچه ی دیگه هم جز جونگکوک دارین
م« اره یه دختر دارم
ا.ت« اسمش چیه
م« رزی
ا.ت« واو چه اسم خوشگلی خوب چند سالشه
م« 26
ا.ت« پس از جونگکوک بزرگتره خوب چرا نمیاد اینجا
م« اون تو استرالیا هست
ا.ت« اووو عروسی کرده
م« نه
ا.ت« دوست پسر چی داره
م« نه دو سال قبل که جونگکوک که اومد خونه اونم از استرالیا اومد با یه پسر جونگکوک هم نذاشت با اون پسر باشه و دوباره رفت
ا.ت« پس جونگکوک ازون داداشای غیرتیه
م« اره دیگه، حالا دهنتو باز کن و اینو بخور
ا.ت« نه خودم میخورم
م« ساکت بخورش
ا.ت:
بدون هیچ حرف دیگه ای دهنمو باز کردم و اون سیب رو خوردم همینطوری ادامه دادیم همش مادر کوک میوه رو تو دهنم میذاشت همینطوری میخوردم که جونگکوک پیش مون اومدم و کنار من نشست
کوک« اوه اوه عروس و مادر شوهر چه میکنن
ا.ت« میبینی که چی میکنیم
کوک« موز کجاست
نزدیک جونگکوک شدم پ در گوشیش اروم گفتم« تو خودت یه موز داری
جونگکوک هم در گوش من گفت« بی ادب بزار یه موزی نشونت بدم
ا.ت« مادر جون اینو نگاه چی میگه
م« چی میگه
ا.ت« میگه بزار یه م
جونگکوک زود روی دهنم دستشو گذاشت
کوک« هیچی مامان خودت
م« بسه بیا دختر گلم بخور اینو
کوک« حسودیم میشه
ا.ت« تو که به همه چیز حسودیت میشه یکی برینه تو حسودیت میشه چرا من نریدم
م« خوب من رفتم جونگکوک خودت به زنت این میوه ها رو بده
کوک« باشه مادر
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
۱۱۴.۸k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.