دوپارت هان )))
دوپارت هان )))
دیانا: خب مادربزرگ ما باید زودتر بریم دیرمون شده ......
*:باشه عزیزم شما میتونین برین .... به سلامت .....
دیانا:ممنونم مادربزرگ........هان پاشو بریم.......
گذشت زمان :
توی خونه:
هان: خب خانم پارک قشنگ با پسر خالت گرم گرفته بودی ......
دیانا: من گرمنگرفته بودمفقط درباره کارمون داشتیم حرف میزدیم ...
هان: نه پس من بودم گرمگرفته بودمتازشم مگه تو شوهر نداری پرا چسبیده بودی بهش ....؟
دیانا:هان بحث و حفظ نکن من بهش نچسبیده بودم .......
هان: تو راس میگی ......
از مچ دستش گرفت به دیوار چسبوند.....
هان: خانم پارک امروز به حد کافی از مرز مشترکمون رد شدی بهتر نیس یه تنبیه درست و حسابی برات درنظر بگیرم ....
نظرت چیه ها؟
کمی از صورتت فاصله گرفت فاصله کمرتو کمتر کرد و خودش چسبوند...سرتا پاتو بر انداز کرد و دوباره با چشمای خمارش بهت نگاه کرد و لب زد
هان: این لباسیم که پوشیدی زیادی داره منو مست خودت میکنه.....
دیانا : هان بزار برا یه وقت دیگه (صدای لرزون)
هان: نه لیدی ما که فردا مرخصی داریم پس بهتره امشب کمی شیطونی کنیم.......
(یاران همکاران به خدا اینو من ننوشتم 🤣)
از یه پات گرفت و بلندت کرد بیشتر از حد تورو چسبوند دیوار میتونستی دمای بالای بدنشو از رگ گردنش که زده بود بیرون بفهمی .....
بوسه ای خیس و کوتاه روی لبت کاشت ......
میخواست تورم مثل خودش بکنه..
پاتو ول کرد و با دو دستش محکم از کمرت گرفت تو هم دستاتو دور گردنش حلقه زدی.....
هان: خودت شروع میکنی یا من شروع میکنم...؟
ازش فاصله گرفتی از کراواتش (دراز آویز زینتی😂)گرفتی طوری شد که سرشو آورد نزدیکتر لباتو نزدیکترش کردی و
دیانا: خب مادربزرگ ما باید زودتر بریم دیرمون شده ......
*:باشه عزیزم شما میتونین برین .... به سلامت .....
دیانا:ممنونم مادربزرگ........هان پاشو بریم.......
گذشت زمان :
توی خونه:
هان: خب خانم پارک قشنگ با پسر خالت گرم گرفته بودی ......
دیانا: من گرمنگرفته بودمفقط درباره کارمون داشتیم حرف میزدیم ...
هان: نه پس من بودم گرمگرفته بودمتازشم مگه تو شوهر نداری پرا چسبیده بودی بهش ....؟
دیانا:هان بحث و حفظ نکن من بهش نچسبیده بودم .......
هان: تو راس میگی ......
از مچ دستش گرفت به دیوار چسبوند.....
هان: خانم پارک امروز به حد کافی از مرز مشترکمون رد شدی بهتر نیس یه تنبیه درست و حسابی برات درنظر بگیرم ....
نظرت چیه ها؟
کمی از صورتت فاصله گرفت فاصله کمرتو کمتر کرد و خودش چسبوند...سرتا پاتو بر انداز کرد و دوباره با چشمای خمارش بهت نگاه کرد و لب زد
هان: این لباسیم که پوشیدی زیادی داره منو مست خودت میکنه.....
دیانا : هان بزار برا یه وقت دیگه (صدای لرزون)
هان: نه لیدی ما که فردا مرخصی داریم پس بهتره امشب کمی شیطونی کنیم.......
(یاران همکاران به خدا اینو من ننوشتم 🤣)
از یه پات گرفت و بلندت کرد بیشتر از حد تورو چسبوند دیوار میتونستی دمای بالای بدنشو از رگ گردنش که زده بود بیرون بفهمی .....
بوسه ای خیس و کوتاه روی لبت کاشت ......
میخواست تورم مثل خودش بکنه..
پاتو ول کرد و با دو دستش محکم از کمرت گرفت تو هم دستاتو دور گردنش حلقه زدی.....
هان: خودت شروع میکنی یا من شروع میکنم...؟
ازش فاصله گرفتی از کراواتش (دراز آویز زینتی😂)گرفتی طوری شد که سرشو آورد نزدیکتر لباتو نزدیکترش کردی و
۲.۶k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.