پارت 5
توی کوچه داشتم قدم میزدم و گریه میکردم
حتا فکر بهش هم غم انگیز بود ک احساس کردم کسی پشت سرم دارع راه میره
با خودم گفتم
دختر حتمن راه خونش از این طرفه الکی نگران نشو!
اولین کوچه ای ک دیدم رو وارد شدم همچنان پشت سرم بود
سرعت پام رو بیشتر کرده
اونم سریع تر شد قدم هاش
ترس تمام وجودم رو گرفته بود تا اینکه ب جایی رسیدیم
ک از تاریکی بیش از حدش حتا چشم چشم رو نمیدید
دستام میلرزید با ترس جلو تر رفتم
حداقلش این بود ک با نور ماه میشد دور و اطراف رو دید
صدای قدم های پشت سرم رو میشنیدم
یهو گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود منم معمولن جواب نمیدادم
اما ایندفعه از ترسم ک شده بوده جوابش رو دادم
_ ات!
اون اسم منو از کجا میدونه!!!! صداش اشناس اما به یاد نمیارم همچین کسی رو
+ب.بله .... خودم هستم
جیمین ویو :
توی مشخصاتش اسم و فامیلیش هم زده بود خلاصه همه چیز رو اما
فقط ذکر شده بود ... تنها ی چیز مبهم فک کنم واس همون گریه میکرد
واقعا کنجکاو بودم پس ب شمارش زنگ زدم
جواب داد اما صداش میلرزید
اونموقع ک دستیارم اطلاعاتش رو بهم داده بود
گفته بود ک الان دقیق کجاس
منم تصمیم گرفتم برم سمتش دیگه نزدیک بودم ب اونجا ک بهش زنگ زدم
ات ویو :
+ب.بخشید ... ش. ش. شما؟
_هوم.... منو میشناسی.... تا چند دقه دیگه همو میبینیم میتونی بیای ب این ادرسی ک میفرستم؟؟؟؟؟
+......
داشتم صحبت میکردم ک یهو دستی دور کمرم حلقه شد!!!
ببخشید دیر گذاشتم 🙈
هوم بنظرتون اونی ک دستاش رو دور کمر ات حلقه کرده بود کی بود؟؟؟؟ 😅
حتا فکر بهش هم غم انگیز بود ک احساس کردم کسی پشت سرم دارع راه میره
با خودم گفتم
دختر حتمن راه خونش از این طرفه الکی نگران نشو!
اولین کوچه ای ک دیدم رو وارد شدم همچنان پشت سرم بود
سرعت پام رو بیشتر کرده
اونم سریع تر شد قدم هاش
ترس تمام وجودم رو گرفته بود تا اینکه ب جایی رسیدیم
ک از تاریکی بیش از حدش حتا چشم چشم رو نمیدید
دستام میلرزید با ترس جلو تر رفتم
حداقلش این بود ک با نور ماه میشد دور و اطراف رو دید
صدای قدم های پشت سرم رو میشنیدم
یهو گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود منم معمولن جواب نمیدادم
اما ایندفعه از ترسم ک شده بوده جوابش رو دادم
_ ات!
اون اسم منو از کجا میدونه!!!! صداش اشناس اما به یاد نمیارم همچین کسی رو
+ب.بله .... خودم هستم
جیمین ویو :
توی مشخصاتش اسم و فامیلیش هم زده بود خلاصه همه چیز رو اما
فقط ذکر شده بود ... تنها ی چیز مبهم فک کنم واس همون گریه میکرد
واقعا کنجکاو بودم پس ب شمارش زنگ زدم
جواب داد اما صداش میلرزید
اونموقع ک دستیارم اطلاعاتش رو بهم داده بود
گفته بود ک الان دقیق کجاس
منم تصمیم گرفتم برم سمتش دیگه نزدیک بودم ب اونجا ک بهش زنگ زدم
ات ویو :
+ب.بخشید ... ش. ش. شما؟
_هوم.... منو میشناسی.... تا چند دقه دیگه همو میبینیم میتونی بیای ب این ادرسی ک میفرستم؟؟؟؟؟
+......
داشتم صحبت میکردم ک یهو دستی دور کمرم حلقه شد!!!
ببخشید دیر گذاشتم 🙈
هوم بنظرتون اونی ک دستاش رو دور کمر ات حلقه کرده بود کی بود؟؟؟؟ 😅
۱۵.۴k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.