فیک خیانتp3
که جنی گفت
جنی: حوصلم سر رفت . موافقین که فیلم ببینیم؟
ا/ت:باشه ببینیم اما چه فیلمی؟
جنی:امممم... خب فیلم ترسناک چطوره؟
ا/ت:خوبه
تهیونگ:خوبه
راوی:جنی یک فیلم ترسناک انتخاب کرد و پخشش کرد .
ا/ت ویو: وسطای فیلم بود حسابی ترسیده بودم . می خواستم برم کنار تهیونگ بشینم و برم تو بغلش اما قبل از اینکه بلند شم .. یهو یه صحنه ترسناک از فیلم اومد و هم من هم جنی جیغ کشیدیم که یهو .. دیدم.... جنی پرید تو بغل تهیونگ و تهیونگم هیچ کاری نکردم . همونطور مونده بودن حسابی داشتم آتیش میگرفتم و عصبی شده بودم.
و گفتم
ا/ت: من میرم بخوابم شب خووووشش(با حرص گفت)
تهیونگ جواب ندادی جنی گفت شب خوش برگشتم سمت تهیونگ و گفتم
ا/ت:نمیای بریم بخوابیم؟
تهیونگ:هوووفف باشه بریم(خیلی سرد)
جنی:باشه پس منم میرم بخوابم شب خوش
تهیونگ:شب خوش
راوی:بعد تلویزیون رو خاموش کردن و هرکس به سمت اتاقش رفت
ا/ت ویو:رفتیم تو اتاق لباسمو بایک لباس خواب عوض کردم و رفتم رو تخت دراز کشیدم امشب باید با تهیونگ صحبت کنم . تهیونگ اومد رو تخت دراز کشید که گفتم.
ا/ت: تهیونگ باید باهم صحبت کنیم .
تهیونگ:درمورد؟؟
ا/ت:(روتخت نشست و به تهیونگ نگاه میکرد)تهیونگ چرا اینطوری رفتار می کنی؟؟هااااا؟ مگه من چیکار کردم ؟ مشکلی پیش اومده که اینطوری رفتار می کنی؟؟
تهیونگ:ا/ت بس کن خستم میخوام بخوابم.
ا/ت:تهیووووونگ چرا اینطوری می کنی؟؟هاااا؟؟جواب منو بده(باداد)
تهیونگ:ببر اون صداتو داد نزن جنی میشنوه
ا/ت:خب بزار بشنوه
تهیونگ:ا/ت یا ساکت شو بگیر بخواب یا میرم تو پذیرایی میخوابم .
ا/ت: هه حالا کارن به جایی رسیده که چون حرف میزنم تهدیدم می کنی؟ خب به درک گمشو برو تو پذیرایی بخواب.
راوی:بعدم تهیونگ بلند شد و بالششو برداشت و رفت تو پذیرایی.
ا/ت ویو: تهیونگ رفت واقعا دیگه از این رفتاراش خسته شده بودم دیگه واقعا نمی دونم باید چیکار کنم ؟؟
دوساعت گذشته بود و خوابم نمی برد وداشتم از سردرد میمردم تصمیم گرفتم برم از تو آشپز خونه چند تا قرص سردرد بردارم بخورم تا شاید سرم بهتر بشه .
بلند شدم و در اتاقو باز کردم و رفتم بیرونن رفتم به پذیرایی دیدم تهیونگ نیس مگه نگفت که میاد تو پذیرایی؟ ما اتاق دیگه ای نداشتیم به غیر اتاق من و اتاق آجوما و اتاق مهمون و اتاقی خالی که هیچی داخلشان نبود رفتم تو آشپزخونه قرص برداشتم و خوردم . داشتم میرفتم تو اتاقم . داشتم از در اتاق جنی رد میشدم که یه صدایی شنیدم فکر کردم صدای تهیونگ بود رفتم درشو آروم باز کردم.
که دیدم... ..
امیدوارم خوشتون اومده باشه لطفا منو حمایت کنید.
این دفه شرط میزارم.
شرطا ..
سه کامنت . سه لایک
لطفا نظرتونو درمورد فیک بگید❤️❤️❤️
جنی: حوصلم سر رفت . موافقین که فیلم ببینیم؟
ا/ت:باشه ببینیم اما چه فیلمی؟
جنی:امممم... خب فیلم ترسناک چطوره؟
ا/ت:خوبه
تهیونگ:خوبه
راوی:جنی یک فیلم ترسناک انتخاب کرد و پخشش کرد .
ا/ت ویو: وسطای فیلم بود حسابی ترسیده بودم . می خواستم برم کنار تهیونگ بشینم و برم تو بغلش اما قبل از اینکه بلند شم .. یهو یه صحنه ترسناک از فیلم اومد و هم من هم جنی جیغ کشیدیم که یهو .. دیدم.... جنی پرید تو بغل تهیونگ و تهیونگم هیچ کاری نکردم . همونطور مونده بودن حسابی داشتم آتیش میگرفتم و عصبی شده بودم.
و گفتم
ا/ت: من میرم بخوابم شب خووووشش(با حرص گفت)
تهیونگ جواب ندادی جنی گفت شب خوش برگشتم سمت تهیونگ و گفتم
ا/ت:نمیای بریم بخوابیم؟
تهیونگ:هوووفف باشه بریم(خیلی سرد)
جنی:باشه پس منم میرم بخوابم شب خوش
تهیونگ:شب خوش
راوی:بعد تلویزیون رو خاموش کردن و هرکس به سمت اتاقش رفت
ا/ت ویو:رفتیم تو اتاق لباسمو بایک لباس خواب عوض کردم و رفتم رو تخت دراز کشیدم امشب باید با تهیونگ صحبت کنم . تهیونگ اومد رو تخت دراز کشید که گفتم.
ا/ت: تهیونگ باید باهم صحبت کنیم .
تهیونگ:درمورد؟؟
ا/ت:(روتخت نشست و به تهیونگ نگاه میکرد)تهیونگ چرا اینطوری رفتار می کنی؟؟هااااا؟ مگه من چیکار کردم ؟ مشکلی پیش اومده که اینطوری رفتار می کنی؟؟
تهیونگ:ا/ت بس کن خستم میخوام بخوابم.
ا/ت:تهیووووونگ چرا اینطوری می کنی؟؟هاااا؟؟جواب منو بده(باداد)
تهیونگ:ببر اون صداتو داد نزن جنی میشنوه
ا/ت:خب بزار بشنوه
تهیونگ:ا/ت یا ساکت شو بگیر بخواب یا میرم تو پذیرایی میخوابم .
ا/ت: هه حالا کارن به جایی رسیده که چون حرف میزنم تهدیدم می کنی؟ خب به درک گمشو برو تو پذیرایی بخواب.
راوی:بعدم تهیونگ بلند شد و بالششو برداشت و رفت تو پذیرایی.
ا/ت ویو: تهیونگ رفت واقعا دیگه از این رفتاراش خسته شده بودم دیگه واقعا نمی دونم باید چیکار کنم ؟؟
دوساعت گذشته بود و خوابم نمی برد وداشتم از سردرد میمردم تصمیم گرفتم برم از تو آشپز خونه چند تا قرص سردرد بردارم بخورم تا شاید سرم بهتر بشه .
بلند شدم و در اتاقو باز کردم و رفتم بیرونن رفتم به پذیرایی دیدم تهیونگ نیس مگه نگفت که میاد تو پذیرایی؟ ما اتاق دیگه ای نداشتیم به غیر اتاق من و اتاق آجوما و اتاق مهمون و اتاقی خالی که هیچی داخلشان نبود رفتم تو آشپزخونه قرص برداشتم و خوردم . داشتم میرفتم تو اتاقم . داشتم از در اتاق جنی رد میشدم که یه صدایی شنیدم فکر کردم صدای تهیونگ بود رفتم درشو آروم باز کردم.
که دیدم... ..
امیدوارم خوشتون اومده باشه لطفا منو حمایت کنید.
این دفه شرط میزارم.
شرطا ..
سه کامنت . سه لایک
لطفا نظرتونو درمورد فیک بگید❤️❤️❤️
۱۸.۳k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.