IN MY MIND❤️🔥
IN MY MIND❤️🔥
PART||18
چند ماهی از اتفاقات اون روز گذشته بود...تو این چند ماه جونگکوک و تهیونگ و آلیس و آریس یک اکیپ چهار نفره بودن....اکیپ اون ها تو مدریسه خیلی معروف بود...نزدیک های تعطیلات بود و هر کدوم از بچه ها برنامه خاص خودشون رو داشتن...راستی عشق جونگکوک چی شد؟...اون تونست آلیس رو به عنوان دوست خودش بدونه....یک دوست صمیمی...
آیریس:خوب بچه ها برنامه تون چیه برای تعطیلات؟
آلیس:شاید کار آموزی....
تهیونگ:اوففففف...چه حوصله ای داری آلیس ها..(کلافه)
آلیس:دیگ به دیگ میگه روت سیاه(نیشخند)
تهیونگ:من اگه ترو نکشم آدم نیستم....(داد)
جونگکوک:چخبرتونه...؟یکسره مثل سگ و گربه به جون هم میو فتید.....
آلیس:من گربه هستم و تهیونگ....
آیریس:کافیه...نگاه کنید چه شیرینی های خوشمزه ای اوردم بیاین امتحان کنین...
آلیس و تهیونگ:بهبه عجب بوی خوبی داره....
آلیس:حرف منو تکرار نکن...
تهیونگ:من....تو بودی که تکرار کردی....
جونگکوک:خدا یا اینا فقط قد کشیدن..(آروم)
آیریس:دقیقا...رشد عقلی نداشتن(آروم)
آلیس و جونگکوک:دارین باهم چی پچ پچ می کنین؟(عصبی)
آیریس:نمی خواین شیرینی بخورین؟
آلیس:راست می گی....
تهیونگ:چقدر خوشمزه هست...دستت طلا آیریس...
همه خندیدند....
جونگکوک:حالا واقعا برنامه تون برا تابستون چیه؟
آلیس:من می رم روستامون....اونجا هم خوش آب و هواست و هم می تونم خوانواده ام رو ببینم...
تهیونگ:هیییی ماکه روستا نداریم....تو چی آیریس؟
آیریس:من و آلیس باهم از یک روستا هستیم...
تهیونگ:عه...چه با حال ....جونگکوک ما کدوم گوری بریم اخهههه...
جونگکوک:کارا ی شرکت هست...
آیریس:می خواین شماهم باما بیایین؟
جونگکوک:ما کار...
تهیونگ:نه ممنون...
آلیس:چه بهتر...
تهیونگ:ما حتمی میایم...من از جاهای جدید خوشم می یاد...
جونگکوک:پس آلیس با ماشین من بریم....
جونگکوک و آیریس داشتن برنامه سفر رو می چیدن....درحالی که تهیونگ و آلیس داشتن با شکلک در آوردن همو مسخره می کردن....
PART||18
چند ماهی از اتفاقات اون روز گذشته بود...تو این چند ماه جونگکوک و تهیونگ و آلیس و آریس یک اکیپ چهار نفره بودن....اکیپ اون ها تو مدریسه خیلی معروف بود...نزدیک های تعطیلات بود و هر کدوم از بچه ها برنامه خاص خودشون رو داشتن...راستی عشق جونگکوک چی شد؟...اون تونست آلیس رو به عنوان دوست خودش بدونه....یک دوست صمیمی...
آیریس:خوب بچه ها برنامه تون چیه برای تعطیلات؟
آلیس:شاید کار آموزی....
تهیونگ:اوففففف...چه حوصله ای داری آلیس ها..(کلافه)
آلیس:دیگ به دیگ میگه روت سیاه(نیشخند)
تهیونگ:من اگه ترو نکشم آدم نیستم....(داد)
جونگکوک:چخبرتونه...؟یکسره مثل سگ و گربه به جون هم میو فتید.....
آلیس:من گربه هستم و تهیونگ....
آیریس:کافیه...نگاه کنید چه شیرینی های خوشمزه ای اوردم بیاین امتحان کنین...
آلیس و تهیونگ:بهبه عجب بوی خوبی داره....
آلیس:حرف منو تکرار نکن...
تهیونگ:من....تو بودی که تکرار کردی....
جونگکوک:خدا یا اینا فقط قد کشیدن..(آروم)
آیریس:دقیقا...رشد عقلی نداشتن(آروم)
آلیس و جونگکوک:دارین باهم چی پچ پچ می کنین؟(عصبی)
آیریس:نمی خواین شیرینی بخورین؟
آلیس:راست می گی....
تهیونگ:چقدر خوشمزه هست...دستت طلا آیریس...
همه خندیدند....
جونگکوک:حالا واقعا برنامه تون برا تابستون چیه؟
آلیس:من می رم روستامون....اونجا هم خوش آب و هواست و هم می تونم خوانواده ام رو ببینم...
تهیونگ:هیییی ماکه روستا نداریم....تو چی آیریس؟
آیریس:من و آلیس باهم از یک روستا هستیم...
تهیونگ:عه...چه با حال ....جونگکوک ما کدوم گوری بریم اخهههه...
جونگکوک:کارا ی شرکت هست...
آیریس:می خواین شماهم باما بیایین؟
جونگکوک:ما کار...
تهیونگ:نه ممنون...
آلیس:چه بهتر...
تهیونگ:ما حتمی میایم...من از جاهای جدید خوشم می یاد...
جونگکوک:پس آلیس با ماشین من بریم....
جونگکوک و آیریس داشتن برنامه سفر رو می چیدن....درحالی که تهیونگ و آلیس داشتن با شکلک در آوردن همو مسخره می کردن....
۱.۹k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.