استاد ماهر(دکتر قلب من)🫂❤🥺 𖣘𖣘②⑨𖣘𖣘
شوگا جینهو رو بغل کرد:
مسدونم خوشحالی پس چرا داری چشمای خوشگلتو اذیت میکنی؟بلند شو بریم ی ابی به دست و صورتت بزن سرحال بشی
جینهو:باشه
شوگا:/
وقتی جینهو رفت داشتم اطراف و نگاه میکردم که دیدم ی نفر داره با کارتنی که روش نوشته بیمارستان *** که اسم بیمارستان ماست ، از محوطه ایستگاه خارج میشه سریع رفتم دنبالش
فک کنم مرد چند شب پیش بود اخه به جز اون کسی لباس با ماسک و کلاه سیاه نمیپوشه
بدو بدو داشت از محوطه خارج میشد پا تند کردم که سریع بهش برسم
ولی اون داشت دور تر و دور تر میشد
شوگا:وایستا *داد*
مرده وایستاد و برگشت:
امر؟
شوگا:اون دارو هارو کجا میبری؟
مرده:حالا تو از کجا میدونی دارو هستن؟
شوگا:تو اسم چیز دیگه ای رو رو جعبه میبینی؟؟
مرده:عااااااااا راس میگی یادم رفته بود
شوگا:وونترو برش گردون
مرده:چرا باید این کتر و کنم؟
شوگا:ما کلی بیمار داریم که به این دارو احتیاج دارن تو نمیتونی همینطوری اینارو ببری
مرده:عاااااااااا ولی وسیله خوبیه که تورو بکشونم تو تور خودم
شوگا:پس اون کامیون دارو ها هم کار تو بود نه؟
مرده:اره
شوگا:کجا بردیش؟
مرده:فعلا نه نه نه نمیگم
شوگا:چی از من میخوای؟
مرده:خودتو
شوگا:منظورتو نمیفهمم
مرده:این یه چالشه اگه بتونی موفق بشی خودمو بهت نشون میدم
شوگا عصبی رفت و یقه لباس مرده رو گرفت اما مرده بر خلاف تصور شوگا حتی یه قدمم عقب نرفت
شوگا:داری با جون صدها ادم بازی میکنی
مرده:میدونم
شوگا:پس چرا داری این کار و میکنی؟
مرده:واقعا خنگی
شوگا: .....
مرده:هنوز نشناختی؟*ماسکشو داد پایین*
شوگا:ت..تو؟
مرده:اره خودمم
.
.
کوک:چطوری پسر؟
ته:میبینی که*بیحال*
کوک:اثرات جان فشانیه
ته:تو دیگه بس کن توروخودا
کوک:تو قبلا اینطوری نبودی
ته:چطوری؟
کوک:هیچی ولش کن ، خوبی درد نداری؟
ته:نه خوبم فعلا
کوک:باید برام تعریف کنی چی شده بودااا
ته:بله مگه میشه داستان یه جنتلمنو پخش نکنم
کوک:از خود راضی
که شوگا اومد:
وایییی بچه ها
کوک:چیشده؟
شوگا:پیدا کردم
کوک:کیو؟
شوگا: ......
مسدونم خوشحالی پس چرا داری چشمای خوشگلتو اذیت میکنی؟بلند شو بریم ی ابی به دست و صورتت بزن سرحال بشی
جینهو:باشه
شوگا:/
وقتی جینهو رفت داشتم اطراف و نگاه میکردم که دیدم ی نفر داره با کارتنی که روش نوشته بیمارستان *** که اسم بیمارستان ماست ، از محوطه ایستگاه خارج میشه سریع رفتم دنبالش
فک کنم مرد چند شب پیش بود اخه به جز اون کسی لباس با ماسک و کلاه سیاه نمیپوشه
بدو بدو داشت از محوطه خارج میشد پا تند کردم که سریع بهش برسم
ولی اون داشت دور تر و دور تر میشد
شوگا:وایستا *داد*
مرده وایستاد و برگشت:
امر؟
شوگا:اون دارو هارو کجا میبری؟
مرده:حالا تو از کجا میدونی دارو هستن؟
شوگا:تو اسم چیز دیگه ای رو رو جعبه میبینی؟؟
مرده:عااااااااا راس میگی یادم رفته بود
شوگا:وونترو برش گردون
مرده:چرا باید این کتر و کنم؟
شوگا:ما کلی بیمار داریم که به این دارو احتیاج دارن تو نمیتونی همینطوری اینارو ببری
مرده:عاااااااااا ولی وسیله خوبیه که تورو بکشونم تو تور خودم
شوگا:پس اون کامیون دارو ها هم کار تو بود نه؟
مرده:اره
شوگا:کجا بردیش؟
مرده:فعلا نه نه نه نمیگم
شوگا:چی از من میخوای؟
مرده:خودتو
شوگا:منظورتو نمیفهمم
مرده:این یه چالشه اگه بتونی موفق بشی خودمو بهت نشون میدم
شوگا عصبی رفت و یقه لباس مرده رو گرفت اما مرده بر خلاف تصور شوگا حتی یه قدمم عقب نرفت
شوگا:داری با جون صدها ادم بازی میکنی
مرده:میدونم
شوگا:پس چرا داری این کار و میکنی؟
مرده:واقعا خنگی
شوگا: .....
مرده:هنوز نشناختی؟*ماسکشو داد پایین*
شوگا:ت..تو؟
مرده:اره خودمم
.
.
کوک:چطوری پسر؟
ته:میبینی که*بیحال*
کوک:اثرات جان فشانیه
ته:تو دیگه بس کن توروخودا
کوک:تو قبلا اینطوری نبودی
ته:چطوری؟
کوک:هیچی ولش کن ، خوبی درد نداری؟
ته:نه خوبم فعلا
کوک:باید برام تعریف کنی چی شده بودااا
ته:بله مگه میشه داستان یه جنتلمنو پخش نکنم
کوک:از خود راضی
که شوگا اومد:
وایییی بچه ها
کوک:چیشده؟
شوگا:پیدا کردم
کوک:کیو؟
شوگا: ......
۵۷.۰k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.