عشق مغرور پارت ۲۰
باز ویسگونم قاطی کرده معلوم نی چی زده الان عکسه کیفتش پایینه عههه وله کن اصلا به من چه--___--
بریم برای بقیه داستان( فیک)
وجی: تهیونگ کیمی حان خدافس گلم بوس لای کلت
تهیونگ: اوخییی رف وجی عنتره تو لحظه های خوشم میاد حس ادمو میپرونه ( تهیونگ خان الان داشتی درباره ی ا.ت میگفتی لباساش خیسه مثلا این احساس بود مثلا احساساتی شده بودی؟! مثلا دیدی یه لباس خیسه احساساتی شدی؟ ———_______——— گاد تمام مریضان را شفا بده الهی امینن!) اووواوا لباسای ا.ت خیسه مریض میشه یه وقت حالا چیکار کنم؟- ( هیچی برو دستشویی به ایندت فک کن——___——) خب اگه لباساشو در بیارم چی گفتم؟! حااااایاااااا نهههههعههههه می لباساشو دربیارم من؟! نه اصلا با همون سر و وضع بخوابه بنفعه
نه بابا مریض میشه ..... بعد ده دقیقه کل کل کردن با خودم تصمیم و قطعی کردم و گفتم اره لباساشو درمیارم و لباس گرم میپوشونم تنش ارهــــــ به ا.ت یه نگا انداختم اروم رفتم روش و لباشو بوسیدم که مث جن زده ها از خواب پرید
من: روی من چیکار میکردی جارو برقی؟
تهیونگ: درست حرف بزن خودت خیلی خوشگلی انگار ترشی مخلوطی هر بار یه چیزیــ!
من: هر هر هر چقدر خندیدم مث حارو برقی میمونی دراز و کاراتو سریع انجام میدیو همه جا تو باشی تمیزه دقیقا یه جارو برقی جاندار هستی ای ننه ننه پدرم از خنده طحالم ترکید خداااااااXD
تهیونگ: بسه دیگ لباساتو عوض کن بیا پایین باهم کلوچه درست کنیم
من: انگار همین الان یه جرقه پر از شادی و خوشحالی بهم زدن وای خدا عورااااااااا باشه باشه ته من یه دوش ۵ دقیقه ای میگرم و لباس میپوشم و میام اوک؟
تهیونگ: اوک زود بیااااااا
من: باشه -_- برو حالا
تهیونگ : باش
من در داخل حمام در حال اهنگ خواندن-_-
یه دختر کوچیک که نه ساله بود تازه
یکی دست میزد به تنش میگفت این یه رازه
الانم شونزده سالشه همش طب
فازشـ
هنوز برملا نشده پیش کسی رازه
یه پسر نوجوون که جوونی پیره
دستاشو با تیغ میزنه تا شاید بمیره
فک میکرد که دلی یکی پیش دلش گیره
نمدونست ی روز میاد میگه ازش سیره
اهنگ برنمیگردم( درست مثل داستان زندگی منه ) از حورا و سام عالیه
#بینظیر
بریم برای بقیه داستان( فیک)
وجی: تهیونگ کیمی حان خدافس گلم بوس لای کلت
تهیونگ: اوخییی رف وجی عنتره تو لحظه های خوشم میاد حس ادمو میپرونه ( تهیونگ خان الان داشتی درباره ی ا.ت میگفتی لباساش خیسه مثلا این احساس بود مثلا احساساتی شده بودی؟! مثلا دیدی یه لباس خیسه احساساتی شدی؟ ———_______——— گاد تمام مریضان را شفا بده الهی امینن!) اووواوا لباسای ا.ت خیسه مریض میشه یه وقت حالا چیکار کنم؟- ( هیچی برو دستشویی به ایندت فک کن——___——) خب اگه لباساشو در بیارم چی گفتم؟! حااااایاااااا نهههههعههههه می لباساشو دربیارم من؟! نه اصلا با همون سر و وضع بخوابه بنفعه
نه بابا مریض میشه ..... بعد ده دقیقه کل کل کردن با خودم تصمیم و قطعی کردم و گفتم اره لباساشو درمیارم و لباس گرم میپوشونم تنش ارهــــــ به ا.ت یه نگا انداختم اروم رفتم روش و لباشو بوسیدم که مث جن زده ها از خواب پرید
من: روی من چیکار میکردی جارو برقی؟
تهیونگ: درست حرف بزن خودت خیلی خوشگلی انگار ترشی مخلوطی هر بار یه چیزیــ!
من: هر هر هر چقدر خندیدم مث حارو برقی میمونی دراز و کاراتو سریع انجام میدیو همه جا تو باشی تمیزه دقیقا یه جارو برقی جاندار هستی ای ننه ننه پدرم از خنده طحالم ترکید خداااااااXD
تهیونگ: بسه دیگ لباساتو عوض کن بیا پایین باهم کلوچه درست کنیم
من: انگار همین الان یه جرقه پر از شادی و خوشحالی بهم زدن وای خدا عورااااااااا باشه باشه ته من یه دوش ۵ دقیقه ای میگرم و لباس میپوشم و میام اوک؟
تهیونگ: اوک زود بیااااااا
من: باشه -_- برو حالا
تهیونگ : باش
من در داخل حمام در حال اهنگ خواندن-_-
یه دختر کوچیک که نه ساله بود تازه
یکی دست میزد به تنش میگفت این یه رازه
الانم شونزده سالشه همش طب
فازشـ
هنوز برملا نشده پیش کسی رازه
یه پسر نوجوون که جوونی پیره
دستاشو با تیغ میزنه تا شاید بمیره
فک میکرد که دلی یکی پیش دلش گیره
نمدونست ی روز میاد میگه ازش سیره
اهنگ برنمیگردم( درست مثل داستان زندگی منه ) از حورا و سام عالیه
#بینظیر
۷۱.۷k
۲۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.