پارت هفتم
پارت هفتم
شوگا ویو
*شوگا
-هوم؟
*بی ادبی نباشه ولی چطوری اینقدر پول داری و ادرس خونه ی اتو از کجا داری؟
-خب.....
ته:باباش با بابای ات ت ی شرکت همکاری دارن و حالا بابای ات ازش خواسته مراقب ات باشه و همه چیزای اتو بهش بگه ولی خود ات نمی دونه ک باباش با بابای شوگا دوسته و کلن هیچی خبر نداره
-تهیونگگگگگگ
ته:اع خو چیه
*/عرررررر
دیدم ات داره تکون می خوره
-هی هی اروم
+ایی اینجا چ خبره
ات ویو
دیدم ت ماشین شوگا ک ماشین وایستاد
دیدم جلو در خونمونم
+ادرسون از کجا بلند بودی
-بابات با هر دومون کار داره
بچه هارو راننده برد
پ. ا:اوه دخترم و داماد گلم
+چیییی؟؟؟!!!
پ. ش:ببین کیا اینجان عروس و دوماد
+اینجا چ خبره
پدرم ماجرا و اینا رو تعریف کرد
پ. ا:و ت و شوگا باید باهم ازدواج کنید و ما بخاطر همین گفتیم ک زیر نزد داشته باشتت
بغض داشت گلومو چنگ می زد داشت خفم می کرد
+ولی من خودم می خوام انتخاب کنند با کی باشم من فقط ی روزه ک با شوگا اشنا شدم
پ. ش:ولی اون خیلی وقته ک می شناستت و ت استخر عاشقت شد ن طی این چند ماه
م. ا:وایییی بلخره نمردیمو ازدواج شماها رو دیدم مبارکههههه
م. ش:وایییی پسرمو قراره ت لباس دومادی ببینم تازه ی عروس خوشگل ت از گل داره وارد خانوادم می شه
دیگه تحمل نداشتم دستمو از ت دست شوگا کشیدم بیرون و دوییدم سمت اتاقم و درو قفل کردم و بهش تکیه دادم لیز خوردم و پشتش نشستم
زانو هامو بغل کردن و شرو کردم بی صدا گریه کردن از پشت در صدای همه می یومد ولی انگار من کر شده بود تا اینکه بلند شدم و رفتم رو تختم
چند ثانیه بعد یکی کیلید انداخت و درو باز کرد همه ریختن ت
من پشتم ب در بود
-ات خوبی؟
+این کلمه ی خوبی داره می ره رو عصابم چون هیچ وقت خوب نبودم( داد)
-ام... خب...
پ. ش:ات اگه می خوای مجبور نیستی با شوگا ازدواج کنی
+هه نمی خوام؟ اگه بگم نمی خوام زندگیم ب خاطر کار این دوتا دوس خراب می شه
پ. ا:بچه جون حرف دهنتو بفم
م. ا:مرد الان ن
پ. ا:چرا همین الان.....
شوگا ویو
*شوگا
-هوم؟
*بی ادبی نباشه ولی چطوری اینقدر پول داری و ادرس خونه ی اتو از کجا داری؟
-خب.....
ته:باباش با بابای ات ت ی شرکت همکاری دارن و حالا بابای ات ازش خواسته مراقب ات باشه و همه چیزای اتو بهش بگه ولی خود ات نمی دونه ک باباش با بابای شوگا دوسته و کلن هیچی خبر نداره
-تهیونگگگگگگ
ته:اع خو چیه
*/عرررررر
دیدم ات داره تکون می خوره
-هی هی اروم
+ایی اینجا چ خبره
ات ویو
دیدم ت ماشین شوگا ک ماشین وایستاد
دیدم جلو در خونمونم
+ادرسون از کجا بلند بودی
-بابات با هر دومون کار داره
بچه هارو راننده برد
پ. ا:اوه دخترم و داماد گلم
+چیییی؟؟؟!!!
پ. ش:ببین کیا اینجان عروس و دوماد
+اینجا چ خبره
پدرم ماجرا و اینا رو تعریف کرد
پ. ا:و ت و شوگا باید باهم ازدواج کنید و ما بخاطر همین گفتیم ک زیر نزد داشته باشتت
بغض داشت گلومو چنگ می زد داشت خفم می کرد
+ولی من خودم می خوام انتخاب کنند با کی باشم من فقط ی روزه ک با شوگا اشنا شدم
پ. ش:ولی اون خیلی وقته ک می شناستت و ت استخر عاشقت شد ن طی این چند ماه
م. ا:وایییی بلخره نمردیمو ازدواج شماها رو دیدم مبارکههههه
م. ش:وایییی پسرمو قراره ت لباس دومادی ببینم تازه ی عروس خوشگل ت از گل داره وارد خانوادم می شه
دیگه تحمل نداشتم دستمو از ت دست شوگا کشیدم بیرون و دوییدم سمت اتاقم و درو قفل کردم و بهش تکیه دادم لیز خوردم و پشتش نشستم
زانو هامو بغل کردن و شرو کردم بی صدا گریه کردن از پشت در صدای همه می یومد ولی انگار من کر شده بود تا اینکه بلند شدم و رفتم رو تختم
چند ثانیه بعد یکی کیلید انداخت و درو باز کرد همه ریختن ت
من پشتم ب در بود
-ات خوبی؟
+این کلمه ی خوبی داره می ره رو عصابم چون هیچ وقت خوب نبودم( داد)
-ام... خب...
پ. ش:ات اگه می خوای مجبور نیستی با شوگا ازدواج کنی
+هه نمی خوام؟ اگه بگم نمی خوام زندگیم ب خاطر کار این دوتا دوس خراب می شه
پ. ا:بچه جون حرف دهنتو بفم
م. ا:مرد الان ن
پ. ا:چرا همین الان.....
۱۰.۷k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.