کار اموز من ... part 2
همین جوری تو ی اتاق منتظر جونگ کوک بودن که صدای در اومد
رئیس : بیا تو
کوک : سلام با من کار داشتید؟
لونا : سلام * بلند شد تعظیم کرد
کوک : سلام * جدی یه ابروشم داده بالا
رئیس : جناب جئون ایشون کار اموزتون هستن ... امید وارم با هم کنار بیاید * لبخند
کوک : شرایطمو می دونه؟ * جدی هنوز یه ابروش بالاس
رئیس: بله براشون توضیح دادم
کوک : هومممم ... باشه خب دنبالم بیا
لونا : چشم
دخترک برگشت و یه تعظیم به رئیس کرد و رفت
کوک : از الان می تونی شروع کنی ؟ * جدی
لونا : بله
کوک : خب برو گرم کن بیا
لونا : چشم
بعد از گرم کردن رفت پیش کوک
لونا : گرم کردم
کوک : خب این رقصه خیلی آسون و راحته اول از این شروع می کنیم
چند ساعت بعد
لونا : " آره جون عمش خیلی راحته واییییی گشنمهههه ... خستمههههه ... واییییی دیگه نمی تونمممم وایییییی ... چه گوهی خوردم کار آموزش شدمممم واییییی تمومم نمیشهههه ... دیگه داره اشکم در میاد "
تا آخر رقص رفتن دیگه لونا داشت قش میکرد ولی به روش نمیآورد و هیجی نشون نمیداد انگار حالش عالیه عالیه
کوک : " من دارم از گشنگی میمیرم این چطور آنقدر حالش خوبه ... هوففففففف نه این مثل این که آدم فضاییه ... نکنه این اومده تا با تمرینا خودم بکشتم ... نه بابا این چه فکریه "
همین جوری داشتن تمرین می کردن که صدای در اومد
لونا : من باز میکنم
رفت و در را باز که با یونگ هی روبرو شد
یونگ هی : سلامممم بیا گفتم وقتی تمرین می کنی احتمالا گشنته برات غذا آوردم یکم زیاد گزاشتم گفتم اگه خوردی بعدش گشنت شد باز بخوری یه ظرف اضافه هم گزاشتم گفتم بری با غذام دوست پیدا کنی * لبخند
لونا : نفس بگیر دختر
یونگ هی خب من دیگه برم
اینو گفت و رفت
لونا : هوففففف خدا را شکر اینو ندید نیدید ابرومو می برد * اروم
لونا تا سرشو بر گردوند با چشمای گرد و خسته ی کوک رو به رو شد که زل زده بودن بهش ...
لایک : ۱۱
کامنت : ۵
رئیس : بیا تو
کوک : سلام با من کار داشتید؟
لونا : سلام * بلند شد تعظیم کرد
کوک : سلام * جدی یه ابروشم داده بالا
رئیس : جناب جئون ایشون کار اموزتون هستن ... امید وارم با هم کنار بیاید * لبخند
کوک : شرایطمو می دونه؟ * جدی هنوز یه ابروش بالاس
رئیس: بله براشون توضیح دادم
کوک : هومممم ... باشه خب دنبالم بیا
لونا : چشم
دخترک برگشت و یه تعظیم به رئیس کرد و رفت
کوک : از الان می تونی شروع کنی ؟ * جدی
لونا : بله
کوک : خب برو گرم کن بیا
لونا : چشم
بعد از گرم کردن رفت پیش کوک
لونا : گرم کردم
کوک : خب این رقصه خیلی آسون و راحته اول از این شروع می کنیم
چند ساعت بعد
لونا : " آره جون عمش خیلی راحته واییییی گشنمهههه ... خستمههههه ... واییییی دیگه نمی تونمممم وایییییی ... چه گوهی خوردم کار آموزش شدمممم واییییی تمومم نمیشهههه ... دیگه داره اشکم در میاد "
تا آخر رقص رفتن دیگه لونا داشت قش میکرد ولی به روش نمیآورد و هیجی نشون نمیداد انگار حالش عالیه عالیه
کوک : " من دارم از گشنگی میمیرم این چطور آنقدر حالش خوبه ... هوففففففف نه این مثل این که آدم فضاییه ... نکنه این اومده تا با تمرینا خودم بکشتم ... نه بابا این چه فکریه "
همین جوری داشتن تمرین می کردن که صدای در اومد
لونا : من باز میکنم
رفت و در را باز که با یونگ هی روبرو شد
یونگ هی : سلامممم بیا گفتم وقتی تمرین می کنی احتمالا گشنته برات غذا آوردم یکم زیاد گزاشتم گفتم اگه خوردی بعدش گشنت شد باز بخوری یه ظرف اضافه هم گزاشتم گفتم بری با غذام دوست پیدا کنی * لبخند
لونا : نفس بگیر دختر
یونگ هی خب من دیگه برم
اینو گفت و رفت
لونا : هوففففف خدا را شکر اینو ندید نیدید ابرومو می برد * اروم
لونا تا سرشو بر گردوند با چشمای گرد و خسته ی کوک رو به رو شد که زل زده بودن بهش ...
لایک : ۱۱
کامنت : ۵
۱۱.۴k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.