انتقالی پارت ۱۸
فهمیدم یونا زنگ زده ولی چون من شماره یونا رو نداشتم خواستم با گوشیه خودم به کوک زنگ بزنم ولی قبلش
+تهیونگ بیا بریم اونجا یه چیزی بخوریم
-نمیخوام حوصله ندارم
+بیا دیگه اگه نیای باهات دیگه هیچ وقت حرف نمیزنم
-باش
تهیونگ رو بردم رستوران غذا سفارش دادیم و منتظر بودیم که غذا رو بیارن
+تهیونگ قبل از اینکه غذا رو بیارن من میرم یه زنگ به مامانم بزنم و بگم قرار رو بندازه برای یه روز دیگه
-باشه
رفتم بیرون ولی زنگ زدم کوک تا ببینم چی شده چون کوک با یوناعه
+سلام کوک
*سلام(سرد)
+چی شد یونا به تهیونگ چی گفت؟
*اوففف من یونا رو اوردم به مامان و بابام معرفی کنم و مامان و بابام از یونا خوششون اومد و بعدش مامان و بابای یونا هم اومدن و قرار شد من و یونا باهم ازدواج کنیم
+چی؟ولی یونا که دوست دختر تهیونگه
*نه اینطور که هم یونا و هم پدرش میگفتن یونا و تهیونگ باهم رابطه نداشتن و هیچ کدوم هیچ علاقه ای نداشتن برای همین یونا زنگ زد به تهیونگ و گفت این مسخره بازی رو تموم کنن و گفتش که با من داره ازدواج میکنه
+اها
+تهیونگ بیا بریم اونجا یه چیزی بخوریم
-نمیخوام حوصله ندارم
+بیا دیگه اگه نیای باهات دیگه هیچ وقت حرف نمیزنم
-باش
تهیونگ رو بردم رستوران غذا سفارش دادیم و منتظر بودیم که غذا رو بیارن
+تهیونگ قبل از اینکه غذا رو بیارن من میرم یه زنگ به مامانم بزنم و بگم قرار رو بندازه برای یه روز دیگه
-باشه
رفتم بیرون ولی زنگ زدم کوک تا ببینم چی شده چون کوک با یوناعه
+سلام کوک
*سلام(سرد)
+چی شد یونا به تهیونگ چی گفت؟
*اوففف من یونا رو اوردم به مامان و بابام معرفی کنم و مامان و بابام از یونا خوششون اومد و بعدش مامان و بابای یونا هم اومدن و قرار شد من و یونا باهم ازدواج کنیم
+چی؟ولی یونا که دوست دختر تهیونگه
*نه اینطور که هم یونا و هم پدرش میگفتن یونا و تهیونگ باهم رابطه نداشتن و هیچ کدوم هیچ علاقه ای نداشتن برای همین یونا زنگ زد به تهیونگ و گفت این مسخره بازی رو تموم کنن و گفتش که با من داره ازدواج میکنه
+اها
۸.۷k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.