part 5
part 5
- برای عمل آماده ایم.
- به این زودی؟
- اونش با من.
جونگکوک گفت : میشه بگید اینجا چه خبره؟
تهیونگ چرخید سمت جونگکوک و گفت : تو باید قلبت عمل بشه و من قلبی رو برات پیدا کردم که مطمئنم شادت میکنه.
- اما....
تهیونگ دیگه حرفی نزد و از اتاق خارج شد.
به دیوار تکیه داده بود و اشک میریخت.
جونگکوک رفت جلو و گفت : چرا گریه میکنی؟
- اگه عمل خوب پیش نره من از دست میدمت.
- تو مگه نگفتی قلب خوبیه؟
- چرا گفتم ولی
- پس حرفی نباشه.
جونگکوک رفت جلو و تهیونگ رو توی آغوشش گرفت و دستش رو روی پشتش میکشید.
تهیونگ همچنان گریه میکرد؛ نمیتونست جلوی اشکهاش رو بگیره.
- خب آقای کیم آماده اید؟
- بله... اگه عمل خوب پیش رفت لطفا این نامه رو بهش بدید.
- چشم.
تهیونگ نامه رو داد و رفت.
- عمل موفقیت آمیز بود.... آقای جئون حالتون خوبه؟
- من کجام؟
- عملتون با موفقیت به اتمام رسید. خیلی زود به بخش منتقل میشین.
- آقای جئون؟!
- بله
- این نامه از طرف آقای کیم هستش.
- پس خودش کجاست؟
- متاسفم ولی ایشون رفتن.
- کجا؟
مرد جوابی نداد و رفت بیرون.
جونگکوک نامه رو باز کرد و شروع به خوندن کرد؛ وقتی خط اول رو شروع کرد اشکهاش سرازیر شد :( اگه داری اینو میخونی پس عمل موفقیت آمیز بوده. شاید الان ازم متنفر شده باشی که چرا ولت کردم ولی اگه یادت باشه بهت گفتم حتی جونمم واسه ی عشقمون میدم. حتما فهمیدی منظورم چیه، امیدوارم قلبم بدردت بخوره. لطفا گریه نکن و از قلبم به خوبی مراقبت کن خودتم که میدونی اون همیشه متعلق به تو بوده.... کیم تهیونگ)
جونگکوک آروم آروم اشکهاش سرازیر شد و در حین گریه کردن گفت : تو گفتی هیچوقت منو ول نمیکنی ولی رفتی... من بدون تو نمیتونم فکر کردی که الان قلبت پیش منه، من میتونم این زندگیو تحمل کنم؟... لطفا برگرد.
ساعت ها گذشت اما جونگکوک دست از گریه کردن برنداشت.
چقدر غمگین...پایان هر عشقی اینگونه است البته این پایان ما بود... شاید در زندگی های دیگر همو ملاقات کردیم... بی صبرانه منتظر آن روزم...
جئون جونگکوک
حتما پایانی نبود که انتظارشو داشتین و هرچی دلتون میخواید بگین
غمگین بود ولی سعی میکنم بقیه فیک هام رو با پایان خوش بنویسم
حمایت فراموش نشه
- برای عمل آماده ایم.
- به این زودی؟
- اونش با من.
جونگکوک گفت : میشه بگید اینجا چه خبره؟
تهیونگ چرخید سمت جونگکوک و گفت : تو باید قلبت عمل بشه و من قلبی رو برات پیدا کردم که مطمئنم شادت میکنه.
- اما....
تهیونگ دیگه حرفی نزد و از اتاق خارج شد.
به دیوار تکیه داده بود و اشک میریخت.
جونگکوک رفت جلو و گفت : چرا گریه میکنی؟
- اگه عمل خوب پیش نره من از دست میدمت.
- تو مگه نگفتی قلب خوبیه؟
- چرا گفتم ولی
- پس حرفی نباشه.
جونگکوک رفت جلو و تهیونگ رو توی آغوشش گرفت و دستش رو روی پشتش میکشید.
تهیونگ همچنان گریه میکرد؛ نمیتونست جلوی اشکهاش رو بگیره.
- خب آقای کیم آماده اید؟
- بله... اگه عمل خوب پیش رفت لطفا این نامه رو بهش بدید.
- چشم.
تهیونگ نامه رو داد و رفت.
- عمل موفقیت آمیز بود.... آقای جئون حالتون خوبه؟
- من کجام؟
- عملتون با موفقیت به اتمام رسید. خیلی زود به بخش منتقل میشین.
- آقای جئون؟!
- بله
- این نامه از طرف آقای کیم هستش.
- پس خودش کجاست؟
- متاسفم ولی ایشون رفتن.
- کجا؟
مرد جوابی نداد و رفت بیرون.
جونگکوک نامه رو باز کرد و شروع به خوندن کرد؛ وقتی خط اول رو شروع کرد اشکهاش سرازیر شد :( اگه داری اینو میخونی پس عمل موفقیت آمیز بوده. شاید الان ازم متنفر شده باشی که چرا ولت کردم ولی اگه یادت باشه بهت گفتم حتی جونمم واسه ی عشقمون میدم. حتما فهمیدی منظورم چیه، امیدوارم قلبم بدردت بخوره. لطفا گریه نکن و از قلبم به خوبی مراقبت کن خودتم که میدونی اون همیشه متعلق به تو بوده.... کیم تهیونگ)
جونگکوک آروم آروم اشکهاش سرازیر شد و در حین گریه کردن گفت : تو گفتی هیچوقت منو ول نمیکنی ولی رفتی... من بدون تو نمیتونم فکر کردی که الان قلبت پیش منه، من میتونم این زندگیو تحمل کنم؟... لطفا برگرد.
ساعت ها گذشت اما جونگکوک دست از گریه کردن برنداشت.
چقدر غمگین...پایان هر عشقی اینگونه است البته این پایان ما بود... شاید در زندگی های دیگر همو ملاقات کردیم... بی صبرانه منتظر آن روزم...
جئون جونگکوک
حتما پایانی نبود که انتظارشو داشتین و هرچی دلتون میخواید بگین
غمگین بود ولی سعی میکنم بقیه فیک هام رو با پایان خوش بنویسم
حمایت فراموش نشه
۲.۶k
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.