𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟗
(فردا صبح)
با حس سنگین چیزی روم چشمام رو باز کردم که دیدم توی بغل جانگ کوک خوابیدم و کامل من رو توی بغلش حبص کرده ...... با هزار زور بود بدون اینکه بیدار بسه از زیر دستش خودم رو نجات دادم و از جام پاشدم اول تنها چیزی که بهش فکر میکردم حموم
بود بعد از حموم بیست دقیقه بیرون اومدم و رفت سمت کمد لباسام و لباس ساده ای پوشیدم هنوز جانگ کوک خواب بود .... رفتم پایین که دیدم همه خدمتکارا در حال آماده کردم میز صبحانهان ...... بعد از اینکه جانگ کوک بیدار شد ..... و صبحونه خوردیم .... نشسته بودیم توی حال
ات: جانگ کوک
جانگ کوک: جانم
ات: میشه یه عکس از تائه هیونگ برام پیدا کنی
جانگ کوک: نه
ات ؛لطفااا... توی کل این یه سال فقط ازت یه چیز خواستم
جانگ کوک :گفتم نه ..... خودتم میدونی به نفعته اعصبیم نکنی ......
ات :نه نمی دونم ..... میخوای چی کار کنی ...... می خوای بکشیم ؟ .... اونکه از خدامه ...... می خوای تجاوز کنی ...... بارها و بارها تحملش کردم ...... پس من رو از
هیچی نترسون ........ (همش رو با داد گفتی )
جانگ کوک :(با کمال آرامش )برو توی اتافت
ات: نمی خوامممممم
جانگ کوک از جاش بلند شد و با کمال آرامش محکم بازوم رو گرفت کشیدتم به سمت طبقه بالا چند بار توی پله ها محکم خوردم زمین اما هیچی نگفتم و اون هم به کشیدنم ادامه داد....... دستام خونی شده بود به خاطر زمین خوردنم وقتی رسید به اتاق محکم حولم داد داخل اما لحظه ای که دید دستم خونی ..... نفس عمیقی کشید و برگشت سمتم و دستم رو گرفت و آروم نشوندم روی تخت ..... آروم اشک میریختم ..... و به زمین خیره بودم ...... جانگ کوک رفت سمت کشوی لوازم بهداشتی ....... وقتی در کشو رو باز کرد یاد چیزی افتادم که نباید میدید....... اما دیر بود
جانگ کوک : ات این چیه
ات: نمی دونم
جانگ کوک :نمی دونم اما توی کشوی اتاق توئه؟
ات:حتما اشتباهی خدمتکارا گذاشتن اونجا
جانگ کوک: تو اصلا تا حالا آمار دادی خدمتکارا اتاقت رو تمیز کنن؟
سوتی بدی دادم .... راست میگفت هیچ وقت نزاشتم خدمتکاراش بیان توی اتاقم
جانگ کوک: این قرص زد بارداریه
جانگ کوک:( داد زدم)توووو بههه چه حقییی ایننن رو خوردییی
ات: چون دوست داشتم
با کمال آرامش گفتی
جانگ کوک: تو خیلی غلط کردی
ات :نه اتفاقا این کاملا حقمه
جانگ کوک :حقته؟
ات : اره حقمه که دلم نخواد ازت بچه دار بشم
جانگ کوک: بعد اون وقت تهیونگ که یک سال و نیم باهات حتى حرف نزد میتونست ...... اما من نمی تونم ...... مگه من چی از اون عوضی کم دارم ؟؟؟
ات :اسم تهیونگ رو به زبون کثیفت نیار
با حس سوزش صورتم اشکهام دیگه دست خودم نبود با همون هق هقهایی که به خاطر اشکام بود بلند داد زدم....
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟗
(فردا صبح)
با حس سنگین چیزی روم چشمام رو باز کردم که دیدم توی بغل جانگ کوک خوابیدم و کامل من رو توی بغلش حبص کرده ...... با هزار زور بود بدون اینکه بیدار بسه از زیر دستش خودم رو نجات دادم و از جام پاشدم اول تنها چیزی که بهش فکر میکردم حموم
بود بعد از حموم بیست دقیقه بیرون اومدم و رفت سمت کمد لباسام و لباس ساده ای پوشیدم هنوز جانگ کوک خواب بود .... رفتم پایین که دیدم همه خدمتکارا در حال آماده کردم میز صبحانهان ...... بعد از اینکه جانگ کوک بیدار شد ..... و صبحونه خوردیم .... نشسته بودیم توی حال
ات: جانگ کوک
جانگ کوک: جانم
ات: میشه یه عکس از تائه هیونگ برام پیدا کنی
جانگ کوک: نه
ات ؛لطفااا... توی کل این یه سال فقط ازت یه چیز خواستم
جانگ کوک :گفتم نه ..... خودتم میدونی به نفعته اعصبیم نکنی ......
ات :نه نمی دونم ..... میخوای چی کار کنی ...... می خوای بکشیم ؟ .... اونکه از خدامه ...... می خوای تجاوز کنی ...... بارها و بارها تحملش کردم ...... پس من رو از
هیچی نترسون ........ (همش رو با داد گفتی )
جانگ کوک :(با کمال آرامش )برو توی اتافت
ات: نمی خوامممممم
جانگ کوک از جاش بلند شد و با کمال آرامش محکم بازوم رو گرفت کشیدتم به سمت طبقه بالا چند بار توی پله ها محکم خوردم زمین اما هیچی نگفتم و اون هم به کشیدنم ادامه داد....... دستام خونی شده بود به خاطر زمین خوردنم وقتی رسید به اتاق محکم حولم داد داخل اما لحظه ای که دید دستم خونی ..... نفس عمیقی کشید و برگشت سمتم و دستم رو گرفت و آروم نشوندم روی تخت ..... آروم اشک میریختم ..... و به زمین خیره بودم ...... جانگ کوک رفت سمت کشوی لوازم بهداشتی ....... وقتی در کشو رو باز کرد یاد چیزی افتادم که نباید میدید....... اما دیر بود
جانگ کوک : ات این چیه
ات: نمی دونم
جانگ کوک :نمی دونم اما توی کشوی اتاق توئه؟
ات:حتما اشتباهی خدمتکارا گذاشتن اونجا
جانگ کوک: تو اصلا تا حالا آمار دادی خدمتکارا اتاقت رو تمیز کنن؟
سوتی بدی دادم .... راست میگفت هیچ وقت نزاشتم خدمتکاراش بیان توی اتاقم
جانگ کوک: این قرص زد بارداریه
جانگ کوک:( داد زدم)توووو بههه چه حقییی ایننن رو خوردییی
ات: چون دوست داشتم
با کمال آرامش گفتی
جانگ کوک: تو خیلی غلط کردی
ات :نه اتفاقا این کاملا حقمه
جانگ کوک :حقته؟
ات : اره حقمه که دلم نخواد ازت بچه دار بشم
جانگ کوک: بعد اون وقت تهیونگ که یک سال و نیم باهات حتى حرف نزد میتونست ...... اما من نمی تونم ...... مگه من چی از اون عوضی کم دارم ؟؟؟
ات :اسم تهیونگ رو به زبون کثیفت نیار
با حس سوزش صورتم اشکهام دیگه دست خودم نبود با همون هق هقهایی که به خاطر اشکام بود بلند داد زدم....
۱۷.۴k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.