پارت چهارم
پارت چهارم
خواستم برم آشپز خانه که مثل همیشه سر خدمتکار رو دیدم وبهش سلام کردم اسمش مین هو بود در نبود یونگی اصولا با اون بودم که یه صدای بلندی اومد انگار شلیک شده بود هر وقت استرس زیادی میگرفتم خود به خود نفسم رو حبس میکردم دست خودمم نبود در اصل خودم حبس نمیکردم قدرت نفس کشیدن رو انگار از دست میدادم تا یکم آرامش پیدا کنم تا بتونم نفش بکشم یهو بیهوش شدم چشمام رو باز کردم عجیب بود هنوز همونجا وسط خونه بودم ولی هر چقدر خدمتکارا و بادیگارد ها رو صدا زدم کسی نبود اخه چیشده تا اینکه یکی از پشت سرم حرف زد خواستم ببینم کیه که گفت بر نگرد و گرنه میکشمت برام عجیب بود اخه یونگی بجز یکی از دوستاش به کس دیگه ای نگفته بود دوست دختر داره اما اخه اون مرد دیشبی و این یعنی دشمناشن ای خدا حالا چیکار کنم من حتی یه حرکت رزمی هم بلد نیستم که باز هم بیهوش شدم
از زبان یونگی
باید اتفاق دیشب رو از دل ا/ت در میو وردم اما الان بزرگترین سوال من این بود اون مرد دیشبی کی بود از کجا ا/ت رو میشناخت این سوال خیلی بزرگی برای من بود یلحظه شک کردم نکنه بخوان بهش آسیب برسونن اگه ا/ت رو میشناسه پس میدونه اون نقطه ضعفمه تصمیم گرفتم بر گردم خونه در خونه باز بود نه بادیگاردها بودن نه خدمتکارا خیلی ترسیدم ا/ت هم نبود دیگه متمعن شدم که گوشیم زنگ خورد همون آدم دیشبی بود
×سلام آقای مین اگه خیلی دوست داری دوست دخترت زنده بمونه بهتره قرار دادی که رد میز هست رو امضا کنی اونم بدون هیچ شرطی
_من از کجا بدونم اون پیش شماست
×باشه هرچی دوست داری
که یه فیلم از ا/ت که به صندلی بسته شده بود و یه تفنگ پشت سرش بود
واقعا جا خوردم قرار داد رو میز وسط حال بود رفتم خوندمش این قرار داد همکاری با بزرگترین دشمنم بود اونم قرار دادی که همش برای من ظرر بود ولی اینا مهم نیست مهم ا/ت است که مطمئن هستم اگه اینم امضا کنم بازم آزادش نمیکنن واقعا نمی دونستم چیکار کنم آخه الان که داشت همچی خوب پیش میرفت وای خدا واقعا داره مغزم میترکه
از زبون ا/ت
داخل یه جایی مثل سوله یا انبار یه هوش اومدم سرم درد میکرد اینقدر که انگار میخواد منفجر بشه حالم خیلی بد بود تا اینکه مین هو رو دیدم یلحظه گیج شدم اگه من دزدیده شدم مین هو چرا اینجاست خواستم تکون بخورم که تازه متوجه شدم به صندلی بسته شدم
(علامت مین هو =)
+مین هو بیا دستام رو باز کن
=چرا باید به تو کمک کنم
+مین هو داری چی میگی من تو باهم دوستیم
=نه اشتباه نکن تو دوستم نیستی تو دوست دختر بزرگترین دشمن دوست پسرمی
+چی؟
=...
سلام ببخشید طول کشید کلا یه مدت تو ویسگون نبودم
خواستم برم آشپز خانه که مثل همیشه سر خدمتکار رو دیدم وبهش سلام کردم اسمش مین هو بود در نبود یونگی اصولا با اون بودم که یه صدای بلندی اومد انگار شلیک شده بود هر وقت استرس زیادی میگرفتم خود به خود نفسم رو حبس میکردم دست خودمم نبود در اصل خودم حبس نمیکردم قدرت نفس کشیدن رو انگار از دست میدادم تا یکم آرامش پیدا کنم تا بتونم نفش بکشم یهو بیهوش شدم چشمام رو باز کردم عجیب بود هنوز همونجا وسط خونه بودم ولی هر چقدر خدمتکارا و بادیگارد ها رو صدا زدم کسی نبود اخه چیشده تا اینکه یکی از پشت سرم حرف زد خواستم ببینم کیه که گفت بر نگرد و گرنه میکشمت برام عجیب بود اخه یونگی بجز یکی از دوستاش به کس دیگه ای نگفته بود دوست دختر داره اما اخه اون مرد دیشبی و این یعنی دشمناشن ای خدا حالا چیکار کنم من حتی یه حرکت رزمی هم بلد نیستم که باز هم بیهوش شدم
از زبان یونگی
باید اتفاق دیشب رو از دل ا/ت در میو وردم اما الان بزرگترین سوال من این بود اون مرد دیشبی کی بود از کجا ا/ت رو میشناخت این سوال خیلی بزرگی برای من بود یلحظه شک کردم نکنه بخوان بهش آسیب برسونن اگه ا/ت رو میشناسه پس میدونه اون نقطه ضعفمه تصمیم گرفتم بر گردم خونه در خونه باز بود نه بادیگاردها بودن نه خدمتکارا خیلی ترسیدم ا/ت هم نبود دیگه متمعن شدم که گوشیم زنگ خورد همون آدم دیشبی بود
×سلام آقای مین اگه خیلی دوست داری دوست دخترت زنده بمونه بهتره قرار دادی که رد میز هست رو امضا کنی اونم بدون هیچ شرطی
_من از کجا بدونم اون پیش شماست
×باشه هرچی دوست داری
که یه فیلم از ا/ت که به صندلی بسته شده بود و یه تفنگ پشت سرش بود
واقعا جا خوردم قرار داد رو میز وسط حال بود رفتم خوندمش این قرار داد همکاری با بزرگترین دشمنم بود اونم قرار دادی که همش برای من ظرر بود ولی اینا مهم نیست مهم ا/ت است که مطمئن هستم اگه اینم امضا کنم بازم آزادش نمیکنن واقعا نمی دونستم چیکار کنم آخه الان که داشت همچی خوب پیش میرفت وای خدا واقعا داره مغزم میترکه
از زبون ا/ت
داخل یه جایی مثل سوله یا انبار یه هوش اومدم سرم درد میکرد اینقدر که انگار میخواد منفجر بشه حالم خیلی بد بود تا اینکه مین هو رو دیدم یلحظه گیج شدم اگه من دزدیده شدم مین هو چرا اینجاست خواستم تکون بخورم که تازه متوجه شدم به صندلی بسته شدم
(علامت مین هو =)
+مین هو بیا دستام رو باز کن
=چرا باید به تو کمک کنم
+مین هو داری چی میگی من تو باهم دوستیم
=نه اشتباه نکن تو دوستم نیستی تو دوست دختر بزرگترین دشمن دوست پسرمی
+چی؟
=...
سلام ببخشید طول کشید کلا یه مدت تو ویسگون نبودم
۷.۲k
۱۱ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.