چندپارتی جونگ کوک
چندپارتی جونگ کوک
بخاطر یه هر.زه......؟
پارت۱
سوهی ویو:
سلام من سوهی هستم زن جونگ کوک یا بهتر بگم بودم...چون ما چند ماه پیش از هم جدا شدیم و انگار جفتمون راضی هستیم ولی من هنوز یکم ناراحتم ولی باهاش کنار اومدم
فلش بک به چند ماه پیش:
سوهی ویو:
امروز تولد جونگ کوک بود و میخواستم سوپرایزش کنم.
ساعت۱۲بود که بلند شدم خونه رو مرتب کردم ...رفتم یه دوش گرفتم و اومدم بیرون و کارامو کردم و یه نودل درست کردم و نشستم خوردم.....بلند شدم لباس پوشیدمو و رفتم بیرون تا برای شب خرید کنم
اول رفتم وسایل شام و گرفتم و اومدم خونه و وسایل و جابهجا کردم و دوباره رفتم بیرون تا کیک و وسایل تزیئنی بگیرم.....رفتم کیک و وسایل تزیئنی گرفتم.....اومدم خونه ور شروع کردم...اول غذا رو درست کردم و بعد به اعضا زنگ زدم که اونهم بیان..... کیک آوردم و خونه رو تزیئن کردم.
ساعت ۷ بود که اعضاهم اومدن
نامجون:بهبه.....زن داداش چه کردی
جین:زن داداش از حق نگذریم توهم سلیقت خوبه ها
جیهوپ:سوهی میگم کوکی کجاست
سوهی:کار اداری داشت یکم طول میکشه....خب دوستان و آشنایان گرامی....هر کدوم یه فشفشه ای بادکنکی بگیرین دستتون.....
برقارو خاموش کردم که صدای زنگ اومد
سوهی:خب..طولش نمیدم هر وقت گفتم فشفشه هارو روشن کنید
شوگا:باشه...فعلا درو باز کن بدبخت زیر پاش علف سبز شد🥲
در باز کردم که بچه ها فشفشه هارو روشن کردن....بدبخت ترسید😂
کوکی:چخبره....اینا برا چیه😑
اعضا و سوهی:مشنگ خان امروز تولدته😐
شوگا:خسته نباشی پهلوون..تولد خودتو یادت نمیاد
که همه خندیدن....
کوکی:اصلا یادم رفته بود...
سوهی:حالا بیاین بریم شام بخوریم
رفتیم شامو خوردیمو یکم ج.ح بازی کردیم که رفتم کیکو اوردم و خوردیم
ساعت۱۱ اعضا رفتن و ماهم رفتیم اتاق و خوابیدیم.....
راوی:
یعنی چه اتفاقی قراره براشون بیفته..؟
بچه ها امیدوارم خوشتون بیاد😊
ببخشید این چند روز بخاطر امتحانات نبودم ولی امتحانات تازه تموم شد و فعالیت به روال قبلی برمیگرده🙂
بخاطر یه هر.زه......؟
پارت۱
سوهی ویو:
سلام من سوهی هستم زن جونگ کوک یا بهتر بگم بودم...چون ما چند ماه پیش از هم جدا شدیم و انگار جفتمون راضی هستیم ولی من هنوز یکم ناراحتم ولی باهاش کنار اومدم
فلش بک به چند ماه پیش:
سوهی ویو:
امروز تولد جونگ کوک بود و میخواستم سوپرایزش کنم.
ساعت۱۲بود که بلند شدم خونه رو مرتب کردم ...رفتم یه دوش گرفتم و اومدم بیرون و کارامو کردم و یه نودل درست کردم و نشستم خوردم.....بلند شدم لباس پوشیدمو و رفتم بیرون تا برای شب خرید کنم
اول رفتم وسایل شام و گرفتم و اومدم خونه و وسایل و جابهجا کردم و دوباره رفتم بیرون تا کیک و وسایل تزیئنی بگیرم.....رفتم کیک و وسایل تزیئنی گرفتم.....اومدم خونه ور شروع کردم...اول غذا رو درست کردم و بعد به اعضا زنگ زدم که اونهم بیان..... کیک آوردم و خونه رو تزیئن کردم.
ساعت ۷ بود که اعضاهم اومدن
نامجون:بهبه.....زن داداش چه کردی
جین:زن داداش از حق نگذریم توهم سلیقت خوبه ها
جیهوپ:سوهی میگم کوکی کجاست
سوهی:کار اداری داشت یکم طول میکشه....خب دوستان و آشنایان گرامی....هر کدوم یه فشفشه ای بادکنکی بگیرین دستتون.....
برقارو خاموش کردم که صدای زنگ اومد
سوهی:خب..طولش نمیدم هر وقت گفتم فشفشه هارو روشن کنید
شوگا:باشه...فعلا درو باز کن بدبخت زیر پاش علف سبز شد🥲
در باز کردم که بچه ها فشفشه هارو روشن کردن....بدبخت ترسید😂
کوکی:چخبره....اینا برا چیه😑
اعضا و سوهی:مشنگ خان امروز تولدته😐
شوگا:خسته نباشی پهلوون..تولد خودتو یادت نمیاد
که همه خندیدن....
کوکی:اصلا یادم رفته بود...
سوهی:حالا بیاین بریم شام بخوریم
رفتیم شامو خوردیمو یکم ج.ح بازی کردیم که رفتم کیکو اوردم و خوردیم
ساعت۱۱ اعضا رفتن و ماهم رفتیم اتاق و خوابیدیم.....
راوی:
یعنی چه اتفاقی قراره براشون بیفته..؟
بچه ها امیدوارم خوشتون بیاد😊
ببخشید این چند روز بخاطر امتحانات نبودم ولی امتحانات تازه تموم شد و فعالیت به روال قبلی برمیگرده🙂
۹.۲k
۱۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.