وقتی روی اعضا کراشیم و ...
وقتی روی اعضا کراشیم و ...
#استری_کیدز
وقتی روی اعضا کراشیم و بهشون میگیم ولی ردمون میکنن و بعدش پشیمون میشن.
.
چان"
بعد از اینکه فارغ التحصیل شد متوجه حسش بع تو شد همش دنبالت بود تا بتونه در مورد این موضوع بهت بگه . وقتی پیدات کرد با یک دسته گل و یک جعبه شکلات ازت درمورد وقتی که ردت کرد معذرت خواهی کرد.
لینو"
تو عضو نهم بودی ۲ ماه پیش به لینو اعتراف کرده بودی اما اون بخاطر گروه و شایعات ردت کرده بود از این موضوع ناراحت بودی اما نمیشد کاری کرد
دوتاتونم تو اتاق تمرین تنها بودین تو حواست به گوشی بود ازش ناراحت هم بودی برای اینکه حواست بهش نره با گوشی مشغول بودی
=ات
سرتو بالا اوردی و به لینویی که روبه روت بودخیره شدی
×هوم؟
=بابت دوماه پیش..ازت معذرت میخوام
سرد جوابشو دادی
× مهم نیست
این رفتارت باعث شد اعصبانی بشه زودبه سمتت اومد و خم شد
= مهم نیست..؟ احساسات من به تو مهم نیست؟؟
× لی..نویاا..
از حرفش تعجب کردی نزاشت هیچ حرف دیگه ای بزنی و لباشو روی لبات گذاشت.
چانگبین"
بجای تو ایشون بهت درخواست داد و توهم قبول کردی
هیونجین"
تورو برده بود به یه رستوران شیک و با کلاس
وقتی داشتی دسر مورد علاقتو میخوردی حس کردی چیزی توی دهنت شکست زود از دهنت بیرونش اوردی که با دیدن انگشتر نقره ای و زیبا جا خوردی
=قشنگه نه؟
سرتو تکون دادی
×این..اینجا چیکار میکنه
هیونجین با یه دستش انگشتر رو از دستت گرفت و با دست دیگش دست لاغر و سفیدتو گرفت
انگشتر رو داخل انگشتت فرو برد
با لبخنددلنشینی بهت نگاه کرد
=تو دستت بیشتر میدرخشه..بانو..
هان"
اولش فکر میکرد داری باهاش شوخی میکنی
اما بعدش متوجه حس تو که واقعی بود شد و یه جای باکلاس ازت خواستگاری کرد.
فلیکس"
ایشون به تو درخواست داد و توهم از خدات بود که بهش برسی و درجا قبول کردی
سونگمین"
برات دسته گل رز خریده بوده زنگ در خونت به صدا دراومد نگاهی به ساعت انداختی تعجب کردی این وقت شب معمولا کسی نمیاد خونت
پاشدی و رفتی درو باز کردی با صحنه ای که دیدی تعحب کردی
×سونگمیناا...
لبختدی برات زد
=میتونم بیام تو؟
×ال..بته
سونگمین وارد خونه شد وقتی درو بستی زود برگشت و به تو نگاه کزد
=ات..
برگشتی سمتش که از جیبش یه جعبه انگشتر دراورد و یرات زانو زد از کارش بیشتراز قبل تعجب کردی
دستتو گرفت و گل رو بهت داد
=با من..ازدواج .. میکنی؟
×س.ونگمینا..
= من اون موقعه..شرایط خوبینداشتم.. ات..معذرت میخوام..
جونگین"
ایشون ردت نکرد و الان دوتا بچم دارید😔
#استری_کیدز
وقتی روی اعضا کراشیم و بهشون میگیم ولی ردمون میکنن و بعدش پشیمون میشن.
.
چان"
بعد از اینکه فارغ التحصیل شد متوجه حسش بع تو شد همش دنبالت بود تا بتونه در مورد این موضوع بهت بگه . وقتی پیدات کرد با یک دسته گل و یک جعبه شکلات ازت درمورد وقتی که ردت کرد معذرت خواهی کرد.
لینو"
تو عضو نهم بودی ۲ ماه پیش به لینو اعتراف کرده بودی اما اون بخاطر گروه و شایعات ردت کرده بود از این موضوع ناراحت بودی اما نمیشد کاری کرد
دوتاتونم تو اتاق تمرین تنها بودین تو حواست به گوشی بود ازش ناراحت هم بودی برای اینکه حواست بهش نره با گوشی مشغول بودی
=ات
سرتو بالا اوردی و به لینویی که روبه روت بودخیره شدی
×هوم؟
=بابت دوماه پیش..ازت معذرت میخوام
سرد جوابشو دادی
× مهم نیست
این رفتارت باعث شد اعصبانی بشه زودبه سمتت اومد و خم شد
= مهم نیست..؟ احساسات من به تو مهم نیست؟؟
× لی..نویاا..
از حرفش تعجب کردی نزاشت هیچ حرف دیگه ای بزنی و لباشو روی لبات گذاشت.
چانگبین"
بجای تو ایشون بهت درخواست داد و توهم قبول کردی
هیونجین"
تورو برده بود به یه رستوران شیک و با کلاس
وقتی داشتی دسر مورد علاقتو میخوردی حس کردی چیزی توی دهنت شکست زود از دهنت بیرونش اوردی که با دیدن انگشتر نقره ای و زیبا جا خوردی
=قشنگه نه؟
سرتو تکون دادی
×این..اینجا چیکار میکنه
هیونجین با یه دستش انگشتر رو از دستت گرفت و با دست دیگش دست لاغر و سفیدتو گرفت
انگشتر رو داخل انگشتت فرو برد
با لبخنددلنشینی بهت نگاه کرد
=تو دستت بیشتر میدرخشه..بانو..
هان"
اولش فکر میکرد داری باهاش شوخی میکنی
اما بعدش متوجه حس تو که واقعی بود شد و یه جای باکلاس ازت خواستگاری کرد.
فلیکس"
ایشون به تو درخواست داد و توهم از خدات بود که بهش برسی و درجا قبول کردی
سونگمین"
برات دسته گل رز خریده بوده زنگ در خونت به صدا دراومد نگاهی به ساعت انداختی تعجب کردی این وقت شب معمولا کسی نمیاد خونت
پاشدی و رفتی درو باز کردی با صحنه ای که دیدی تعحب کردی
×سونگمیناا...
لبختدی برات زد
=میتونم بیام تو؟
×ال..بته
سونگمین وارد خونه شد وقتی درو بستی زود برگشت و به تو نگاه کزد
=ات..
برگشتی سمتش که از جیبش یه جعبه انگشتر دراورد و یرات زانو زد از کارش بیشتراز قبل تعجب کردی
دستتو گرفت و گل رو بهت داد
=با من..ازدواج .. میکنی؟
×س.ونگمینا..
= من اون موقعه..شرایط خوبینداشتم.. ات..معذرت میخوام..
جونگین"
ایشون ردت نکرد و الان دوتا بچم دارید😔
۲۳.۱k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.