رمان فکر نکن یادم میره
#پارت_دوازدهم
نیم ساعت گذشت ک امیر زنگ زد
+بله؟
_ ۵دیقه دیگه میام اتاقت اماده باش
یه زنه میاد موهاتو مشکی کنه
+ لباسارم میاره ؟
_اوم
نذاشت چیز دیگه ای بگم و قطع کرد روانیه این
بلند شدم در اتاقو باز کردم ک خانمع راحت بیاد تو
به چن دقیقه نرسید ک اومد
+بفرمایید خانم
_سلام
+سلام
_آقا گفتن واسه رنگ موهاتون اینحا بیام
+بله بفرمایید
روی صندلی رو بروی اینه نشستم ک دیدم امیر جلو دره
شالمو برداشتم ک خانمه کارشو شروع کرد
+ میشه یه سوالی بپرسم خانوم؟
_اسمم خدیجس دختر خشگلم هر چی دوص داری بپرس
+دوباره میتونم موهامو همین رنگی کنم؟
_اره گلم بگو خودم میام برات رنگ میکنم
اون شروع کرد ب رنگ کردن موهامو
منم بیصدا اشک ریختن
حیف موهای خشگلم انقد عصبانی شده بودم ک یهو برگشتم سمت امیر ک هنوز جلو در بود
با صدای بلند گفتم
+چه نیازی بود رنگ موهام مشکی شه
_تو خودت باور میکنی کسی ک موهاش رنگ کرده بود اونم با مبلغ زیاد بیاد خدمت کاره شه؟
+شال میزاشتم خب
_اصن شاید قانون بود شال نزاری باید ورداری دیگه
+گم شو از جلو چشام
خدیجه ام گفت
_اروم باش دختر گلم ببین شوهرتم به خاطر خودت میگه من ک نمیدونم داستان چیه ولی هرچیه به حرف شوهرت گوش کن
+شوهرم؟
_اره دیگه این شکلی بهش بپری دوروزه طلاق میگیریناا
دهنم بسته شده بود لال شدم و نتونستم بگم امیر هیچ نصبتی باهام نداره همون طوری با اخم رومو از امیر رفتم
از تو اینه دیدم ک شیدا یه دست لباس های جدید اما کهنه اومد ب سمتم
_خانوم لباساتون
+بزارش رو تخت
نه وایسا تختم کثیف میشه همون جوری تو دستت نگه دار
کار موهام تموم شد ارایشگر موهامو شست لنز چشامو در اورد
دیگه میخاصتم گریه کنم
ولی خانوم زرنگی بود چون بهش نگفتم چشام لنزه خودش فهمید
جلوی اینه داشتم به خودم نگاه میکردم قیافه خودم با موهای مشکی و چشای مشکیم که رگه های سبز داشت یادم رفته بودد
هنوزم خوشگلم
ی نگاه به لباسا کردم
یه پیراهن یه شلوار ک یه مانتو نسبتا کوتاه داشت
با صدای امیر ک گف شب زود بخاب صب باید زود بیدار شیم
لباس رو رخت آویز گذاشتم
ساعت ۶ بود
شامم رو تنهایی خوردم و خودم رو تو آینه آنالیز کردم...
نیم ساعت گذشت ک امیر زنگ زد
+بله؟
_ ۵دیقه دیگه میام اتاقت اماده باش
یه زنه میاد موهاتو مشکی کنه
+ لباسارم میاره ؟
_اوم
نذاشت چیز دیگه ای بگم و قطع کرد روانیه این
بلند شدم در اتاقو باز کردم ک خانمع راحت بیاد تو
به چن دقیقه نرسید ک اومد
+بفرمایید خانم
_سلام
+سلام
_آقا گفتن واسه رنگ موهاتون اینحا بیام
+بله بفرمایید
روی صندلی رو بروی اینه نشستم ک دیدم امیر جلو دره
شالمو برداشتم ک خانمه کارشو شروع کرد
+ میشه یه سوالی بپرسم خانوم؟
_اسمم خدیجس دختر خشگلم هر چی دوص داری بپرس
+دوباره میتونم موهامو همین رنگی کنم؟
_اره گلم بگو خودم میام برات رنگ میکنم
اون شروع کرد ب رنگ کردن موهامو
منم بیصدا اشک ریختن
حیف موهای خشگلم انقد عصبانی شده بودم ک یهو برگشتم سمت امیر ک هنوز جلو در بود
با صدای بلند گفتم
+چه نیازی بود رنگ موهام مشکی شه
_تو خودت باور میکنی کسی ک موهاش رنگ کرده بود اونم با مبلغ زیاد بیاد خدمت کاره شه؟
+شال میزاشتم خب
_اصن شاید قانون بود شال نزاری باید ورداری دیگه
+گم شو از جلو چشام
خدیجه ام گفت
_اروم باش دختر گلم ببین شوهرتم به خاطر خودت میگه من ک نمیدونم داستان چیه ولی هرچیه به حرف شوهرت گوش کن
+شوهرم؟
_اره دیگه این شکلی بهش بپری دوروزه طلاق میگیریناا
دهنم بسته شده بود لال شدم و نتونستم بگم امیر هیچ نصبتی باهام نداره همون طوری با اخم رومو از امیر رفتم
از تو اینه دیدم ک شیدا یه دست لباس های جدید اما کهنه اومد ب سمتم
_خانوم لباساتون
+بزارش رو تخت
نه وایسا تختم کثیف میشه همون جوری تو دستت نگه دار
کار موهام تموم شد ارایشگر موهامو شست لنز چشامو در اورد
دیگه میخاصتم گریه کنم
ولی خانوم زرنگی بود چون بهش نگفتم چشام لنزه خودش فهمید
جلوی اینه داشتم به خودم نگاه میکردم قیافه خودم با موهای مشکی و چشای مشکیم که رگه های سبز داشت یادم رفته بودد
هنوزم خوشگلم
ی نگاه به لباسا کردم
یه پیراهن یه شلوار ک یه مانتو نسبتا کوتاه داشت
با صدای امیر ک گف شب زود بخاب صب باید زود بیدار شیم
لباس رو رخت آویز گذاشتم
ساعت ۶ بود
شامم رو تنهایی خوردم و خودم رو تو آینه آنالیز کردم...
۳۴.۷k
۲۷ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.