Part21
کوک: عاح شیبال من چم شده نکنه عاشق شده باشم
نه این درست نیس ، این درست نیست حوله رو دور کمرم پیچیدم و از حموم بیرون اومدم چشمم به بچه گربه سفید که خودش رو با لحاف پوشانده بود افتاد با وزش خنک باد تنم مور مور شد به سمت بالکن رفتم و درشو بستم به سمت کمد رفتم و بعد از پوشیدن شوار راحتی اسپرت به سمت تخت رفتم گوشه تخت دراز کشیدم تا کالیسی راحت باشه به سمتش برگشتم موهاش رو خشک نکرده بود نمیدونم تا کی محو اون ویو بودم که خوابم برد
&طلوع آفتاب کم کم داخل اتاق رو روشن میکرد
پسرک کم کم چشماش رو باز کرد و با دیدن موجود فوق کیوت و بامزه در بغلش محو شد پسرک با پشت انگشت گونه دخترک را نوازش کرد اون را از بغلش جدا کرد و به سمت کمد رفت و با پوشیدن لباس ورزشی از اتاق خارج شد و به سمت ساحل رفت تا کمی ورزش کند
ویو ظهر
کوک:پس برای شام خونه شما دعوتیم!
کالیسی:اهوم ...با خدمت کارا هماهنگ کردم!
کوک:خوبع
ویو شب سر میز شام
م/کا:دخترم چرا چیزی نمیخوری؟
کالیسی:اشتها ندارم ..ممنون مامان
مادر خونده :عه وا اینطوری که ضعیف میشی دخترم فردا پس فردا باردار شدی باید نیرو داشته باشی قوی باشی نکنه جناب جئون حواسش بهت نیس؟(تعنه دار)
کالیسی:نه...
کوک:این قدری که بفکر خورد و خوراک همسرم هستید خوشحالم میکنه ولی توسیه میکنم کمی کم فکر همسرم رو بکنید آخه میترسم بجای همسرم از فوضولی زیاد شما ضعیف بشید خانم سکرتو!(پوکر وجدی)
&سر میز سکوت عظیمی شد حتی صدای کارد و چنگال ها هم نمیومد کالیسی با استرس به نگاه های کوک و پدرش نگاه میکرد که خدمتکارا با دسر وارد شدن برنامه طبق نقشه رفت
&وارد اتاق شدن و مانند اتاق ممنوعه جئون عکس های پاره شده یک زن را پیدا کردن
کالیسی:کوک...!(شوکه)
کوک:چیشده(منتظر)
کالیسی:این همون گردنبندی نیس که توی اتاق ممنوعه دیدیم؟(متعجب)
کوک:آ..آره!(شوکه)
کالیسی:بهتره این عکس رو برداریم
&عکس رو برداشتن و بعدش از اتاق خارج شدن
وقتی وارد جمع شدن سر میز نشستن و حالت بی هوشی رو به خودشون گرفتن چون میدونستن ۵ دقیقه دیگه بهوش میان
درسته هر دو هدف و مرز هایی مشخصی داشتن ولی اون ها بازیگر ماهر و نوه های خاندان مافیای بودن
همه کم کم بهوش اومدن و اونا هم وانمود کردن که بی هوش شده بودن
کالیسی:آخ گردنم
کوک:....
نه این درست نیس ، این درست نیست حوله رو دور کمرم پیچیدم و از حموم بیرون اومدم چشمم به بچه گربه سفید که خودش رو با لحاف پوشانده بود افتاد با وزش خنک باد تنم مور مور شد به سمت بالکن رفتم و درشو بستم به سمت کمد رفتم و بعد از پوشیدن شوار راحتی اسپرت به سمت تخت رفتم گوشه تخت دراز کشیدم تا کالیسی راحت باشه به سمتش برگشتم موهاش رو خشک نکرده بود نمیدونم تا کی محو اون ویو بودم که خوابم برد
&طلوع آفتاب کم کم داخل اتاق رو روشن میکرد
پسرک کم کم چشماش رو باز کرد و با دیدن موجود فوق کیوت و بامزه در بغلش محو شد پسرک با پشت انگشت گونه دخترک را نوازش کرد اون را از بغلش جدا کرد و به سمت کمد رفت و با پوشیدن لباس ورزشی از اتاق خارج شد و به سمت ساحل رفت تا کمی ورزش کند
ویو ظهر
کوک:پس برای شام خونه شما دعوتیم!
کالیسی:اهوم ...با خدمت کارا هماهنگ کردم!
کوک:خوبع
ویو شب سر میز شام
م/کا:دخترم چرا چیزی نمیخوری؟
کالیسی:اشتها ندارم ..ممنون مامان
مادر خونده :عه وا اینطوری که ضعیف میشی دخترم فردا پس فردا باردار شدی باید نیرو داشته باشی قوی باشی نکنه جناب جئون حواسش بهت نیس؟(تعنه دار)
کالیسی:نه...
کوک:این قدری که بفکر خورد و خوراک همسرم هستید خوشحالم میکنه ولی توسیه میکنم کمی کم فکر همسرم رو بکنید آخه میترسم بجای همسرم از فوضولی زیاد شما ضعیف بشید خانم سکرتو!(پوکر وجدی)
&سر میز سکوت عظیمی شد حتی صدای کارد و چنگال ها هم نمیومد کالیسی با استرس به نگاه های کوک و پدرش نگاه میکرد که خدمتکارا با دسر وارد شدن برنامه طبق نقشه رفت
&وارد اتاق شدن و مانند اتاق ممنوعه جئون عکس های پاره شده یک زن را پیدا کردن
کالیسی:کوک...!(شوکه)
کوک:چیشده(منتظر)
کالیسی:این همون گردنبندی نیس که توی اتاق ممنوعه دیدیم؟(متعجب)
کوک:آ..آره!(شوکه)
کالیسی:بهتره این عکس رو برداریم
&عکس رو برداشتن و بعدش از اتاق خارج شدن
وقتی وارد جمع شدن سر میز نشستن و حالت بی هوشی رو به خودشون گرفتن چون میدونستن ۵ دقیقه دیگه بهوش میان
درسته هر دو هدف و مرز هایی مشخصی داشتن ولی اون ها بازیگر ماهر و نوه های خاندان مافیای بودن
همه کم کم بهوش اومدن و اونا هم وانمود کردن که بی هوش شده بودن
کالیسی:آخ گردنم
کوک:....
۱۲.۰k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.