رویای من...✨🌸 پارت 7
مجبور شدم لبامو رو لباش بزارم ؛ نگه داشتم که فقط حرف نزنه ؛ لبش مزه ی توت فرنگی میداد بعد از 5 ثانیه ازش جدا شدم . همینطور خشک مونده بود و دستش هم بالا مونده بود. هیچ تکونی نمیخورد . محض احتیاط دستم رو جلو صورتش بردم و تکون دادم
کوک: الووو؟کجایی؟
این سوک : تو...تو الان چ گوهی خوردی ؟ ( با حالت تعجب )
( این سوک : دستم رو گذاشتم رو لبم )
کوک : هیچی فقط بوسیدمت!
این سوک: چ...چرا؟؟
کوک: نمیخواستم از این نیمکت بری
این سوک : راه دیگه ای هم داشتی !
کوک : من این راهو انتخاب کردم
( این سوک )
اقای چانگ سو داشت درس رو شروع میکرد . هیچی نگفتم و به درس گوش دادم
( پرش زمانی به زنگ تفریح )
( این سوک )
دوباره صدای زنگ بلندی شروع کرد به خوردن
( کوک )
زنگ تفریح خورد شروع کردم به جمع کردن وسایلم
کوک : نترس زنگ تفریحه ! وسایلات رو جمع کن ( با خنده )
این سوک : میدونم تو نگی هم میفهمم
کوک: بله دیگه با کمک های جنابعالی...
این سوک : هیشش( با حالت کسلی )
وسایلم رو زود تر از این سوک جمع کردم و با جونگهی رفتم بیرون
جینا : اونییییی بریمم؟
این سوک : بزار جمع کنم
جینا : باشه
این سوک : بریمم
( جونگهی و کوک )
جونگهی: ...
کپی ممنوع❌
کوک: الووو؟کجایی؟
این سوک : تو...تو الان چ گوهی خوردی ؟ ( با حالت تعجب )
( این سوک : دستم رو گذاشتم رو لبم )
کوک : هیچی فقط بوسیدمت!
این سوک: چ...چرا؟؟
کوک: نمیخواستم از این نیمکت بری
این سوک : راه دیگه ای هم داشتی !
کوک : من این راهو انتخاب کردم
( این سوک )
اقای چانگ سو داشت درس رو شروع میکرد . هیچی نگفتم و به درس گوش دادم
( پرش زمانی به زنگ تفریح )
( این سوک )
دوباره صدای زنگ بلندی شروع کرد به خوردن
( کوک )
زنگ تفریح خورد شروع کردم به جمع کردن وسایلم
کوک : نترس زنگ تفریحه ! وسایلات رو جمع کن ( با خنده )
این سوک : میدونم تو نگی هم میفهمم
کوک: بله دیگه با کمک های جنابعالی...
این سوک : هیشش( با حالت کسلی )
وسایلم رو زود تر از این سوک جمع کردم و با جونگهی رفتم بیرون
جینا : اونییییی بریمم؟
این سوک : بزار جمع کنم
جینا : باشه
این سوک : بریمم
( جونگهی و کوک )
جونگهی: ...
کپی ممنوع❌
۷.۵k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.