jinus p2
یه نفرشون لب باز کرد
" تو بغلش کردی ؟ "
"اره" jk
"اتفاقی نیوفتاده؟"
با اخمای شدید تر جواب داد
" چرا باید بیوفته؟" jk
یکی از مامور ها دستی روی شونه اش انداخت
" پسر، با اینکه خوابه همه واسش له له میزنن !"
دستش رو پس زد و سمت میز رفت
" شماها بی جنبه این " jk
مامور تازه وارد با خنده گونه اش رو اشاره کرد
" معلومه "
تازه یادش اومده بود بوسه ی ظریفی روی گونه اش گذاشت بود ، دستمال برداشت و پاکش کرد و پرونده ای جلوی خودش گذاشت و مشغول شد ، پچ پچ مامورا اذیتش میکرد و محکم روی میز کوبید
" در مورد چی حرف میزنین؟" jk
" تو میدونی اون دختر به افسونگر ملقبه ؟"
آبرویی بالا انداخت
" منظورت چیه؟" jk
" داری میبینی ، در نهایت زیبایی و ظرافت خلق شده ، تا حالا نشده پاش به پاسگاه باز بشه و هرگز بیرون نره تا حالا همیشه از دست حکمش فرار کرده !"
"مگه چیکار کرده که حکمش اعدامه؟" jk
شونه ای بالا انداخت
" کشتن !"
نگاهی به دختر غرق در خواب انداخت و ادامه داد
" این بچه ؟ مطمئنی؟ بیشتر بگو واسم" jk
قهوه اش رو با کمی شکر مخلوط کرد و سر تکون داد
" آره، الان چند سالی هست تموم مامورا در به در دنبالش میگردن، وقتی گیر میوفته زمان زیادی غیبش میزنه ، شنیدم مردای بالای ۳۵ سال و میکشه اکثرا متاهلن ، خانواده ای هم نداره تا جایی که میدونیم و پاش به تله نیوفتاده "
پوزخندی زد
" ولی اینبار فرار نمیکنه "jk
" تو بغلش کردی ؟ "
"اره" jk
"اتفاقی نیوفتاده؟"
با اخمای شدید تر جواب داد
" چرا باید بیوفته؟" jk
یکی از مامور ها دستی روی شونه اش انداخت
" پسر، با اینکه خوابه همه واسش له له میزنن !"
دستش رو پس زد و سمت میز رفت
" شماها بی جنبه این " jk
مامور تازه وارد با خنده گونه اش رو اشاره کرد
" معلومه "
تازه یادش اومده بود بوسه ی ظریفی روی گونه اش گذاشت بود ، دستمال برداشت و پاکش کرد و پرونده ای جلوی خودش گذاشت و مشغول شد ، پچ پچ مامورا اذیتش میکرد و محکم روی میز کوبید
" در مورد چی حرف میزنین؟" jk
" تو میدونی اون دختر به افسونگر ملقبه ؟"
آبرویی بالا انداخت
" منظورت چیه؟" jk
" داری میبینی ، در نهایت زیبایی و ظرافت خلق شده ، تا حالا نشده پاش به پاسگاه باز بشه و هرگز بیرون نره تا حالا همیشه از دست حکمش فرار کرده !"
"مگه چیکار کرده که حکمش اعدامه؟" jk
شونه ای بالا انداخت
" کشتن !"
نگاهی به دختر غرق در خواب انداخت و ادامه داد
" این بچه ؟ مطمئنی؟ بیشتر بگو واسم" jk
قهوه اش رو با کمی شکر مخلوط کرد و سر تکون داد
" آره، الان چند سالی هست تموم مامورا در به در دنبالش میگردن، وقتی گیر میوفته زمان زیادی غیبش میزنه ، شنیدم مردای بالای ۳۵ سال و میکشه اکثرا متاهلن ، خانواده ای هم نداره تا جایی که میدونیم و پاش به تله نیوفتاده "
پوزخندی زد
" ولی اینبار فرار نمیکنه "jk
۲۸.۸k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.