فیک جیمین:عشق/پارت دوم
ات بعد اینکه به اون پسرا اون حرف رو گفت رفت و سوار موتورش شد تا ادامه بده یه پسره داشت بهش نگاه میکرد اسمش جیمین بود تو ذهنش گفت: توی دوچرخه سواری پیشرفت کرده باید باهاش مسابقه بدم.
هرروز همین طوری هم تو مدرسه هم تو موتور سواری ات رو دید میزد .
یه روز وقتی که ات داشت حاضر میشد جیمین امد جلو و گفت:
جیمین:سلام
ات:سلام
جیمین:موتور سواریت خیلی خوبه میای باهم تمرین کنیم
ات:عا عاممم باشه مشکلی نیس
جیمین:ممنون
سوار موتور شدم جیمین هم بعد اینکه کلاهشو گذاشت سوار شد خیلی پسر درسخون و جنتلمنی بود و این چیه دارم میگم
جیمین:خب شروع کنیم
من:آره من آمده ام تو چطور
جیمین:بدجوری آماده ام
یک دو سه رو گفتیم و شروع کردیم
رفته رفته سرعتمون خیلی زیاد میشد
پسرا داشتن نگاهمون می کردن و دهنشون وا مونده بود وقتی نگاشون کردم یه خنده ای زیر لبم کردم.
مربی هم از کنار به ما نگاه میکرد.
خیلی عالی بود مخصوصا وقتی از پیچ ها می گذشتیم .
بالاخره آخرش هردومون مساوی شدیم .
من:این بار مساوی شدیم ولی دفعه بعد من برندم.
جیمین:باشه به همین خیال باش فردا معلوم میشه.
زدیم زیر خنده 😂😂😂
بعد از اینکه تمرین تموم شد از بچه ها خداحافظی ردم خواستم که از در بیام بیرون جیمین جلومو گرفت
جیمین:عام کجا میری
من :خونم
جیمین:میخوای من برسونم
من:نه بابا حتما خونت از خونه م خیلی دوره
جیمین:ادرش مگه کجاس
من:خیابان....کوچه....پلاک...
جیمین:اشکال نداره چون من امروز ازت خواستم باهام تمرین کنی حتما خیلی خسته ای من میرسونم
من:عام باشه بریم
سوار ماشینش شدیم و حرکت کردیم.
جیمین:نظرت چیه فردا زود بیای قبل کلاس یکم باهم تمرین کنیم
من:باشه میام ساعت چند
جیمین:ساعت ۶ چطوره
من:عالیه
جیمین:راستی تو هیچ دوستی نداری آخه دیدم تو مدرسه تنها نشسته بودی
من:عام نه من دوستی ندارم
جیمین:اهان .... عامممم
من:چیزی میخوای بگی
جیمین:نه نه اینجا بود دیگه خونتون آره
من:آره خیلی ممنون که منو رسوندی
جیمین:خواهش ... عام میخوای باهم دوست شیم؟
من:چی
جیمین:دوست معمولی
من:ولی مگه تو دوست نداری؟
جیمین:نه راستش
من:باشه قبوله دوست
انگشت کوچیکمون رو باهم حلقه کردیم و بعد خدافظی کردم و خواستم برم گفت
جیمین:فردا صبح ساعت ۶ میام دنبالت
من:باشه
جیمین:خدافظ
من:خدافظ
رفتم خونه و درو بستم و کیفمو پرت کردم روی مبل خیلی خوشحال بودم که دوست پیدا کردم خیلی ذوق داشتم یخ سیلی زدم به صورتم و گفتم :ذوق الکی نکن یه دوست معمولیه از این ادا هارو در نیار
رفتم حموم و یه چیزی درست کردم و خوردم.
جیمین ویو: توراه خیلی بهش فکر میکردم اون اصلا دوستی نداشت خوشحالم باهاش دوستم پسراخیلی اذیتش میکردن ولی الان دیگه جرئت ندارن بهش نزدیک شن .
لایک و کامنت بزارین
هرروز همین طوری هم تو مدرسه هم تو موتور سواری ات رو دید میزد .
یه روز وقتی که ات داشت حاضر میشد جیمین امد جلو و گفت:
جیمین:سلام
ات:سلام
جیمین:موتور سواریت خیلی خوبه میای باهم تمرین کنیم
ات:عا عاممم باشه مشکلی نیس
جیمین:ممنون
سوار موتور شدم جیمین هم بعد اینکه کلاهشو گذاشت سوار شد خیلی پسر درسخون و جنتلمنی بود و این چیه دارم میگم
جیمین:خب شروع کنیم
من:آره من آمده ام تو چطور
جیمین:بدجوری آماده ام
یک دو سه رو گفتیم و شروع کردیم
رفته رفته سرعتمون خیلی زیاد میشد
پسرا داشتن نگاهمون می کردن و دهنشون وا مونده بود وقتی نگاشون کردم یه خنده ای زیر لبم کردم.
مربی هم از کنار به ما نگاه میکرد.
خیلی عالی بود مخصوصا وقتی از پیچ ها می گذشتیم .
بالاخره آخرش هردومون مساوی شدیم .
من:این بار مساوی شدیم ولی دفعه بعد من برندم.
جیمین:باشه به همین خیال باش فردا معلوم میشه.
زدیم زیر خنده 😂😂😂
بعد از اینکه تمرین تموم شد از بچه ها خداحافظی ردم خواستم که از در بیام بیرون جیمین جلومو گرفت
جیمین:عام کجا میری
من :خونم
جیمین:میخوای من برسونم
من:نه بابا حتما خونت از خونه م خیلی دوره
جیمین:ادرش مگه کجاس
من:خیابان....کوچه....پلاک...
جیمین:اشکال نداره چون من امروز ازت خواستم باهام تمرین کنی حتما خیلی خسته ای من میرسونم
من:عام باشه بریم
سوار ماشینش شدیم و حرکت کردیم.
جیمین:نظرت چیه فردا زود بیای قبل کلاس یکم باهم تمرین کنیم
من:باشه میام ساعت چند
جیمین:ساعت ۶ چطوره
من:عالیه
جیمین:راستی تو هیچ دوستی نداری آخه دیدم تو مدرسه تنها نشسته بودی
من:عام نه من دوستی ندارم
جیمین:اهان .... عامممم
من:چیزی میخوای بگی
جیمین:نه نه اینجا بود دیگه خونتون آره
من:آره خیلی ممنون که منو رسوندی
جیمین:خواهش ... عام میخوای باهم دوست شیم؟
من:چی
جیمین:دوست معمولی
من:ولی مگه تو دوست نداری؟
جیمین:نه راستش
من:باشه قبوله دوست
انگشت کوچیکمون رو باهم حلقه کردیم و بعد خدافظی کردم و خواستم برم گفت
جیمین:فردا صبح ساعت ۶ میام دنبالت
من:باشه
جیمین:خدافظ
من:خدافظ
رفتم خونه و درو بستم و کیفمو پرت کردم روی مبل خیلی خوشحال بودم که دوست پیدا کردم خیلی ذوق داشتم یخ سیلی زدم به صورتم و گفتم :ذوق الکی نکن یه دوست معمولیه از این ادا هارو در نیار
رفتم حموم و یه چیزی درست کردم و خوردم.
جیمین ویو: توراه خیلی بهش فکر میکردم اون اصلا دوستی نداشت خوشحالم باهاش دوستم پسراخیلی اذیتش میکردن ولی الان دیگه جرئت ندارن بهش نزدیک شن .
لایک و کامنت بزارین
۱۰.۰k
۱۱ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.