اوا : باشه (بغض)
اوا : باشه (بغض)
پرش زمانی به فردا صبح
راوی : پدر و مادر اوا رفتن مدرسه پسرونه اوا هم همراهشون بود رفتن سمت اتاق مدیر پدر اوا درو با شتاب باز کرد و کبوند مادر اوا و اوا بیرون بودن
پ.ا : اصلا میدونی توی مدرست چی میگذره
مدیر : چی میگذره !!؟
پ.ا : یکی از پسرای این مدرسه به دخترم تجاوز کرده
مدیر : چی !!؟
پ.ا : اخبارو دوبار نمیگن
پدر اوا از دفتر مدیر اومد بیرون داشتن میرفتن خونه که یکی دست پدر اوا رو گرفت
ی پسر جوون بود
پسره : اقا من میدونم کی به دخترتون تجاوز کرده
پ.ا : اراد، باباش بزرگترین مافیای اسیای و شما هم دست راستشین
پ.ا : اون عوضی میدونم باهاش چیکار کنم
ویو اراد
از وقتی که با اوا رابطه داشتم ۱ روز میگذره خدا کنه پیدام نکنن وگر... (حرفش با حرف پدر اوا قطع شد )
پ.ا : ......
امیدوارم خوب شده باشه 💙💛💚
پرش زمانی به فردا صبح
راوی : پدر و مادر اوا رفتن مدرسه پسرونه اوا هم همراهشون بود رفتن سمت اتاق مدیر پدر اوا درو با شتاب باز کرد و کبوند مادر اوا و اوا بیرون بودن
پ.ا : اصلا میدونی توی مدرست چی میگذره
مدیر : چی میگذره !!؟
پ.ا : یکی از پسرای این مدرسه به دخترم تجاوز کرده
مدیر : چی !!؟
پ.ا : اخبارو دوبار نمیگن
پدر اوا از دفتر مدیر اومد بیرون داشتن میرفتن خونه که یکی دست پدر اوا رو گرفت
ی پسر جوون بود
پسره : اقا من میدونم کی به دخترتون تجاوز کرده
پ.ا : اراد، باباش بزرگترین مافیای اسیای و شما هم دست راستشین
پ.ا : اون عوضی میدونم باهاش چیکار کنم
ویو اراد
از وقتی که با اوا رابطه داشتم ۱ روز میگذره خدا کنه پیدام نکنن وگر... (حرفش با حرف پدر اوا قطع شد )
پ.ا : ......
امیدوارم خوب شده باشه 💙💛💚
۲.۸k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.