ترس از تنهایی 🤍🖤 •°Part 15°•
(لیانا)
از وقتی که از حموم اومدیم متوجه شدم جونگ کوک حالش خوب نیست و دلیلش رو خوب میدونستم پس تصمیم گرفتم خودم دست به کار بشم
(جونگ کوک)
از وقتی از حموم اومدیم تحریک شده بودم سعی کردم با قرص کنترلش کنم ولی هیچ تاثیری نداشت نمیدونستم باید چیکار کنم فکرم سمت چیزی رفت ولی نمیدونم انجامش بدم یا نه باید انجام بدم تا از شر این درد خلاص بشم ولی لیانا نباید بفهمه پس تصمیم گرفتم به بهونه حموم برم و از این شرایط خودمو خلاص کنم وارد اتاق شدم دیدم لیانا با یه لباس خیلی باز نشسته رو تخت و به من نگاه میکنه ای خدا من از دست این دختر چیکار کنم باید سریع تر دست به کار بشم
جونگ کوک: لیانا چرا لباس به این بازی پوشیدی سرما میخوری
لیانا: جونگ کوک چرا لجبازی میکنی من حالم خوبه بیا انجامش بدیم میدونم به شدت نیاز داری بهش
جونگ کوک: لیانا بس کن من دکترم تشخیص میدم میتونی یا نه فقط نه روز دیگه تحمل کن حالت خوی شد انجامش میدیم انقدر لجبازی نکن
لیانا: من خودم میدونم الان شرایط بدنیم چطوریه من حالم خوبه خوبه برای چی جوری رفتار میکنی انگار من الان خیلی ضعیفم
جونگ کوک: چون هستی لیانا الان شرایط بدنی تو خیلی با بقیه زنای باردار فرق داره اینو بفهم من حتی از دردم بمیرم انجامش نمیدم دیگه ام نمیخوام یک کلمه بشنوم
جونگ کوک سر لیانا تقریبا داد کشید و خب دختر داستانمونم توی دوران بارداریش خیلی حساس شده بود و بعد از اینکه جونگ کوک وارد حموم شد شروع کرد به گریه کردن و بغضش شکست از اونور جونگ کوک هم عصبانی بود از اینکه لیانا نمیتونه حساسیت اون رو درک کنه درد پایین تنش هم بدجور رو مخش بود پس سریع لباساش رو در اورد و دوش آب رو باز کرد و نشست توی وان دستش دو دور عضوش حلقه کرد خودش هم حس خوبی نداشت ولی مجبور بود انجامش بده پس شروع کرد به حرکت دادن دستش و سعی میورد ناله هاش رو خفه کنه همینطور ادامه داد تا بالاخره بعد از یک ربع ارضا شد و یه دوش سریع گرفت و حوله رو دور کمرش بست و از حموم خارج شد و....
کپی ممنوع ❌
از وقتی که از حموم اومدیم متوجه شدم جونگ کوک حالش خوب نیست و دلیلش رو خوب میدونستم پس تصمیم گرفتم خودم دست به کار بشم
(جونگ کوک)
از وقتی از حموم اومدیم تحریک شده بودم سعی کردم با قرص کنترلش کنم ولی هیچ تاثیری نداشت نمیدونستم باید چیکار کنم فکرم سمت چیزی رفت ولی نمیدونم انجامش بدم یا نه باید انجام بدم تا از شر این درد خلاص بشم ولی لیانا نباید بفهمه پس تصمیم گرفتم به بهونه حموم برم و از این شرایط خودمو خلاص کنم وارد اتاق شدم دیدم لیانا با یه لباس خیلی باز نشسته رو تخت و به من نگاه میکنه ای خدا من از دست این دختر چیکار کنم باید سریع تر دست به کار بشم
جونگ کوک: لیانا چرا لباس به این بازی پوشیدی سرما میخوری
لیانا: جونگ کوک چرا لجبازی میکنی من حالم خوبه بیا انجامش بدیم میدونم به شدت نیاز داری بهش
جونگ کوک: لیانا بس کن من دکترم تشخیص میدم میتونی یا نه فقط نه روز دیگه تحمل کن حالت خوی شد انجامش میدیم انقدر لجبازی نکن
لیانا: من خودم میدونم الان شرایط بدنیم چطوریه من حالم خوبه خوبه برای چی جوری رفتار میکنی انگار من الان خیلی ضعیفم
جونگ کوک: چون هستی لیانا الان شرایط بدنی تو خیلی با بقیه زنای باردار فرق داره اینو بفهم من حتی از دردم بمیرم انجامش نمیدم دیگه ام نمیخوام یک کلمه بشنوم
جونگ کوک سر لیانا تقریبا داد کشید و خب دختر داستانمونم توی دوران بارداریش خیلی حساس شده بود و بعد از اینکه جونگ کوک وارد حموم شد شروع کرد به گریه کردن و بغضش شکست از اونور جونگ کوک هم عصبانی بود از اینکه لیانا نمیتونه حساسیت اون رو درک کنه درد پایین تنش هم بدجور رو مخش بود پس سریع لباساش رو در اورد و دوش آب رو باز کرد و نشست توی وان دستش دو دور عضوش حلقه کرد خودش هم حس خوبی نداشت ولی مجبور بود انجامش بده پس شروع کرد به حرکت دادن دستش و سعی میورد ناله هاش رو خفه کنه همینطور ادامه داد تا بالاخره بعد از یک ربع ارضا شد و یه دوش سریع گرفت و حوله رو دور کمرش بست و از حموم خارج شد و....
کپی ممنوع ❌
۴۰.۷k
۲۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.