(نفرت نا تمام)Part.7 فصل²
ا/ت*ویو
من و انداختن وسط شهر مردم من و دارن میبینم.
سریع از اونجا رفتم یه جای دیگه تا کسی من و نبینه.
جیمین با من چطور تونست همچین کاری کنه.
رفتم یه جای خلوت تا کسی.
من و نبینه.
و گریه کنم.
دیدم از یه گوشه یک نفر داره میاد.
اومد جلوتر دیدم جیمین هستش.
اومد جلو گفتم
ا/ت:ازت متنفرم
جیمین:ا/ت درکت میکنم ولی لطفا با من همچینکاری نکن(با گریه)
ا/ت:اذم دور بمون دیگه نمیخوام ببینمت عوضی
جیمین:(گریه میکرد)ا/ت من معذرت میخوام نتونستم جلوی انتقامم رو بگیرم
ا/ت:گمشو از اینحا( بافریاد و گریه)
جیمین*ویو
مجبور شدم از اونجا برم.
با گریه داشتم از اونجا میرفتم.
ولی مجبور بودم.
دوست داشتم پیشش بمونم.
من میدونم ا/ت دیگه بعد از اون ماجرا ا/ت من نیست.
میخوام برم خودکشی کنم.
چون نمیخوام توی این دنیای پر عذاب باشم.
دارم میرم.
عمارت میخوام از طبقه دوم خودم رو پرت کنم پایین.
رسیدم به عمارت دارم میرم طبقه دوم چون کلا 2طبقه هستش.
اگه بیشتر بود.
از هر طبقه ای که بود.
خودم رو پرت میکردم.
رفتم طبقه دوم الان اونجام.
توی یه دونه کاغذ.
به ا/ت بگم چقدر دوسش دارم.
نوشتم.
شب هم بود.
با شماره ی 3 خودم رو میندازم.
1،2،3
و.....
از زبون نویسنده
با شماره 3 جیمین خودش رو واقعا انداخت.
از اون جا پایین.
پایان
من و انداختن وسط شهر مردم من و دارن میبینم.
سریع از اونجا رفتم یه جای دیگه تا کسی من و نبینه.
جیمین با من چطور تونست همچین کاری کنه.
رفتم یه جای خلوت تا کسی.
من و نبینه.
و گریه کنم.
دیدم از یه گوشه یک نفر داره میاد.
اومد جلوتر دیدم جیمین هستش.
اومد جلو گفتم
ا/ت:ازت متنفرم
جیمین:ا/ت درکت میکنم ولی لطفا با من همچینکاری نکن(با گریه)
ا/ت:اذم دور بمون دیگه نمیخوام ببینمت عوضی
جیمین:(گریه میکرد)ا/ت من معذرت میخوام نتونستم جلوی انتقامم رو بگیرم
ا/ت:گمشو از اینحا( بافریاد و گریه)
جیمین*ویو
مجبور شدم از اونجا برم.
با گریه داشتم از اونجا میرفتم.
ولی مجبور بودم.
دوست داشتم پیشش بمونم.
من میدونم ا/ت دیگه بعد از اون ماجرا ا/ت من نیست.
میخوام برم خودکشی کنم.
چون نمیخوام توی این دنیای پر عذاب باشم.
دارم میرم.
عمارت میخوام از طبقه دوم خودم رو پرت کنم پایین.
رسیدم به عمارت دارم میرم طبقه دوم چون کلا 2طبقه هستش.
اگه بیشتر بود.
از هر طبقه ای که بود.
خودم رو پرت میکردم.
رفتم طبقه دوم الان اونجام.
توی یه دونه کاغذ.
به ا/ت بگم چقدر دوسش دارم.
نوشتم.
شب هم بود.
با شماره ی 3 خودم رو میندازم.
1،2،3
و.....
از زبون نویسنده
با شماره 3 جیمین خودش رو واقعا انداخت.
از اون جا پایین.
پایان
۱۲.۴k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.