P44
عروسک خیلی کیوتی بود ازش خوشم اومده بود برای همین رو به جیمین گفتم : اسمم داره ؟
جیمین : آره
ا/ت : اسمش چیه ؟
جیمین : چیمی
چیمی چه اسم باحالی انتظار داشتم یه اسم شبیه اسم خودش باشه ولی حالا که فکر میکنم اسم چیمی خیلی به این عروسک میاد از چیمی دل کندم و گرفتمش سمت جیمین و گفتم : خیلی قشنگه
جیمین که انگار خودش میدونست خندید و از دستم گرفتش بعدم گذاشتش روی تخت و تختش رو مرتب کرد ، کارش که تموم شد شروع کرد به باز کردن دکمه های پیرهنش که سریع روم رو اون ور کردم که گفت : چیه ؟
ا/ت : خب میخوای لباس عوض کنی بگو برم بیرون
جیمین : زیرش لباس دارم ، حالا افکار کی کثیفه ؟
روم رو کردم بهش راست میگفت زیرش لباس داشت ولی برای اینکه ضایع نشم گفتم : جفتمون
بعدم به در اشاره کردم و گفتم : میرم به کارت برس
رفتم سمت در و از اتاق اومدم بیرون و با دست زدم روی پیشونیم و گفتم : احمق خب اول بپرس لباس داره یا نه چرا دکمه اف مغز منحرفتو نمیزنی ، دستم روی پیشونیم بود که یکی دستم رو آورد پایین بهش نگاه کردم جونگ کوک بود که بعد از چند ثانیه گفت : چون دکمه اف نداره
ای وای فکر کنم امروز روز ضایع شدنه حرف نزنم خیلی بهتره پس فقط خفه میشم . جیمین از اتاق اومد بیرون و با دیدن ما گفت : به به جمعتون که جمعه
جونگ کوک : گلمون کم بود .
بعدم دوباره رو به جیمین گفت : تو برو دنبال جین ، ما داریم میریم خرید .
جیمین : باشه .
چند قدمی برداشت اما وایساد و چرخید رو به منو گفت : خوش بگذره
بعدم ازم ما دور شد و رفت اون که رفت جونگ کوکم دست منو گرفت و برد نمیدونستم قراره کجا بریم برای همین پرسیدم : کجا داریم میریم ؟
جونگ کوک : میفهمی
همین طور که دنبال خودش میبردم از عمارت رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم بعد از اینکه سوار ماشین شدم بلافاصه کمربندم رو بستم جونگ کوک ماشین رو روشن کرد و از عمارت رفت بیرون خیلی آروم رانندگی میکرد تعجب کرده بودم پس اینم میتونه آروم رانندگی کنه هر چی هست از اون دست فرمون تند خیلی بهتره فکر کنم فهمیده از دست فرمونش ترسیدم ، سرم رو به طرف پنجره گرفتم و به بیرون نگاه کردم که چند دقیقه بعد ماشین از حرکت وایساد ، جونگ کوک ماشین رو خاموش کرد و گفت : پیاده شو
کمربندم رو باز کرد و از ماشین پیاده شدم جلو روم یه فروشگاه بزرگ لباس بود
جیمین : آره
ا/ت : اسمش چیه ؟
جیمین : چیمی
چیمی چه اسم باحالی انتظار داشتم یه اسم شبیه اسم خودش باشه ولی حالا که فکر میکنم اسم چیمی خیلی به این عروسک میاد از چیمی دل کندم و گرفتمش سمت جیمین و گفتم : خیلی قشنگه
جیمین که انگار خودش میدونست خندید و از دستم گرفتش بعدم گذاشتش روی تخت و تختش رو مرتب کرد ، کارش که تموم شد شروع کرد به باز کردن دکمه های پیرهنش که سریع روم رو اون ور کردم که گفت : چیه ؟
ا/ت : خب میخوای لباس عوض کنی بگو برم بیرون
جیمین : زیرش لباس دارم ، حالا افکار کی کثیفه ؟
روم رو کردم بهش راست میگفت زیرش لباس داشت ولی برای اینکه ضایع نشم گفتم : جفتمون
بعدم به در اشاره کردم و گفتم : میرم به کارت برس
رفتم سمت در و از اتاق اومدم بیرون و با دست زدم روی پیشونیم و گفتم : احمق خب اول بپرس لباس داره یا نه چرا دکمه اف مغز منحرفتو نمیزنی ، دستم روی پیشونیم بود که یکی دستم رو آورد پایین بهش نگاه کردم جونگ کوک بود که بعد از چند ثانیه گفت : چون دکمه اف نداره
ای وای فکر کنم امروز روز ضایع شدنه حرف نزنم خیلی بهتره پس فقط خفه میشم . جیمین از اتاق اومد بیرون و با دیدن ما گفت : به به جمعتون که جمعه
جونگ کوک : گلمون کم بود .
بعدم دوباره رو به جیمین گفت : تو برو دنبال جین ، ما داریم میریم خرید .
جیمین : باشه .
چند قدمی برداشت اما وایساد و چرخید رو به منو گفت : خوش بگذره
بعدم ازم ما دور شد و رفت اون که رفت جونگ کوکم دست منو گرفت و برد نمیدونستم قراره کجا بریم برای همین پرسیدم : کجا داریم میریم ؟
جونگ کوک : میفهمی
همین طور که دنبال خودش میبردم از عمارت رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم بعد از اینکه سوار ماشین شدم بلافاصه کمربندم رو بستم جونگ کوک ماشین رو روشن کرد و از عمارت رفت بیرون خیلی آروم رانندگی میکرد تعجب کرده بودم پس اینم میتونه آروم رانندگی کنه هر چی هست از اون دست فرمون تند خیلی بهتره فکر کنم فهمیده از دست فرمونش ترسیدم ، سرم رو به طرف پنجره گرفتم و به بیرون نگاه کردم که چند دقیقه بعد ماشین از حرکت وایساد ، جونگ کوک ماشین رو خاموش کرد و گفت : پیاده شو
کمربندم رو باز کرد و از ماشین پیاده شدم جلو روم یه فروشگاه بزرگ لباس بود
۲۰.۸k
۱۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.