شاهزاده ی کتاب
#شاهزاده_ی_کتاب
P=8
+ و خیلی آروم تو صورتم گفت تو اسمت خانوم کیمه پس پس یعنی تو به نام منی
و نگاهشو از من گرفت و با انگشت اشارش گزاشت روی دلم و آروم به نشانه ی گفتن بروعقب بهم گفت
+ من بهش گفتم ولی ته نمیشه خانوادم خیلی تحت فشارم میزارن نمیتونم
تا اومدم بقیه ی حرمو بزنم انگشت اشارشو روی لبم گزاشت و گفت
-هیس ببین باید یچیزی بهت بگم ببین ما خانواده ای هستیم که بزرگ ترین بند مافیایی رو داره و اگه بری دست اونا کشته میشی
و اگرم پیش من بمونی که اوک هم تو به عشقت میرسی و هم من
- فقط خاستم بدونی منم میتونم به اندازه ی تو ظالم باشم
+ با صدایی که بضغ توش موج میزد گفتم جناب کیم تهیونگ من نمیتونی با یه مافیا وارد رابطه بشم پس خدافظ ازمم دوری کن
- بضغ داشت گلومو چنگ میزد ولی خیلی عادی گفتم ولی من بیخیالت نمیشم
+ هار هار خدافظ دیگه دورم نبینمت
رفتم خونه مامانم گفت
: کجا بودی
+ یونا مریض بود اونو برده بودم دکتر
: اوهوم
+ امروز خاستگاره میاد
: اوهوم
+ من میرم لباسامو بپوشم
رفتم طبقه ی بالا که دیدم یه لباس خوشگل صورتی شاین دار خیلی ناز و جذب به کمدم آویزونه این از طرف کیه دیدم یه پیام اومد تو گوشیم
- اینو بپوش و منتظر امروز باش
+ من اینو نمیپوشم یعنی لباسی که تو خریدی رو نمیپوشم
- اوف اوک
+ ولی دلم نمیاد واقعا چجوری نپوشمش خیلی نازه تهیونگ از کجا میفهمه منم میپوشمش
یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و میکاپ کردم ساعت تقریبا ۹ شب بود اونا ۹:۱۵ میرسیدن لباسمو پوشیدم و یه عکس از خودم گرفتم که دیدم مامانم صدام میزنه میگه بیا پایین
رفتم پایین داشتیم با خانواده اونا صحبت میکردیم که دیدم پسر دستشو دور کمرم حلقه کرد که یهو از در دیدم که ........
خمار تا پارت بعد 😈🦋
بچه ها ازم حمایت میکنید لطفا 💞💖
سعی میکنم از این به بعد زودتر بزارم پارت هارو و خواهش میکنم کامنت بزارید پیلیز اگه ازم همایتی نشه ترجیحا پیجو میپاکم 🌚🦋
P=8
+ و خیلی آروم تو صورتم گفت تو اسمت خانوم کیمه پس پس یعنی تو به نام منی
و نگاهشو از من گرفت و با انگشت اشارش گزاشت روی دلم و آروم به نشانه ی گفتن بروعقب بهم گفت
+ من بهش گفتم ولی ته نمیشه خانوادم خیلی تحت فشارم میزارن نمیتونم
تا اومدم بقیه ی حرمو بزنم انگشت اشارشو روی لبم گزاشت و گفت
-هیس ببین باید یچیزی بهت بگم ببین ما خانواده ای هستیم که بزرگ ترین بند مافیایی رو داره و اگه بری دست اونا کشته میشی
و اگرم پیش من بمونی که اوک هم تو به عشقت میرسی و هم من
- فقط خاستم بدونی منم میتونم به اندازه ی تو ظالم باشم
+ با صدایی که بضغ توش موج میزد گفتم جناب کیم تهیونگ من نمیتونی با یه مافیا وارد رابطه بشم پس خدافظ ازمم دوری کن
- بضغ داشت گلومو چنگ میزد ولی خیلی عادی گفتم ولی من بیخیالت نمیشم
+ هار هار خدافظ دیگه دورم نبینمت
رفتم خونه مامانم گفت
: کجا بودی
+ یونا مریض بود اونو برده بودم دکتر
: اوهوم
+ امروز خاستگاره میاد
: اوهوم
+ من میرم لباسامو بپوشم
رفتم طبقه ی بالا که دیدم یه لباس خوشگل صورتی شاین دار خیلی ناز و جذب به کمدم آویزونه این از طرف کیه دیدم یه پیام اومد تو گوشیم
- اینو بپوش و منتظر امروز باش
+ من اینو نمیپوشم یعنی لباسی که تو خریدی رو نمیپوشم
- اوف اوک
+ ولی دلم نمیاد واقعا چجوری نپوشمش خیلی نازه تهیونگ از کجا میفهمه منم میپوشمش
یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و میکاپ کردم ساعت تقریبا ۹ شب بود اونا ۹:۱۵ میرسیدن لباسمو پوشیدم و یه عکس از خودم گرفتم که دیدم مامانم صدام میزنه میگه بیا پایین
رفتم پایین داشتیم با خانواده اونا صحبت میکردیم که دیدم پسر دستشو دور کمرم حلقه کرد که یهو از در دیدم که ........
خمار تا پارت بعد 😈🦋
بچه ها ازم حمایت میکنید لطفا 💞💖
سعی میکنم از این به بعد زودتر بزارم پارت هارو و خواهش میکنم کامنت بزارید پیلیز اگه ازم همایتی نشه ترجیحا پیجو میپاکم 🌚🦋
۵.۵k
۰۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.