بعد یه عمرپارت گذاشتم حمایت کنیدpart 26
#شکیب
اول نازیو رسوندم بعد فریالو میخواستم رها رو برسونم رسیدیم در خونشون پیاده شد خدافظی کرد منتظر شدم بره بالا وقتی رف بالا من از ماشین پیاده شدم یه سیگار بکشم بعد برم
#رها
رفتم بالا درو زدم مهراد(داداش رها)درو وا کرد
م.سلاممممممم
ر.سلام داداش خرم
م.ایش😐
رفتیم داخل بابا نشسه بود رو مبل مامانمم رو به روش مامانم قیافش یکم نگران بود وا ینی چی شده داشتم میرفتم تو اتاق که بابا گف بیا بشین رفتم نشستم جلوش شروع کرد
ب.ر. دخترم وسایلاتو جمع کن میخوایم بریم
ر.کجا
ب.ر. میریم آلمان
ر. باش ولی چقد اونجا میمونیم
ب.ر. برای همیشه
ر.ینی چی من نمیام من دلم برا دوسام تنگ میشه
ب.ر. نگفتم میای یا نه گفتم وسایلاتو جمع کن
ر. من هیج جا نمیام یکم داد
ب.ر. حالا سر من داد میزنی(عربده)
بابا کمر بندشو در آورد شروع کرد به زدنم بعد گف گمشو تو اتاق
ر.ازت... بدم.... میاد... با سرفه
انگار بابا از کارش پشیمون شده بود اما دیگه فایده نداره من یه دیقه هم توی این خونه نمی مونم رفتم بیرون ک دیدم شکیب جلو در بود
#شکیب داشتم سیگار می کشیدم ک دیدم رها اومد داشت گریه میکرد صورتش چی شده؟😐😶
اومد جلوم تا خواستم حرف بزنم افتاد سریع بغلش کردم گذاشتم تو ماشین روندم سمت بیمارستان تا رسیدیم داد زدم پرستارا اومدن رها رو بردن زنگ زدم بچه ها
ادامه دارد😊💔😐.....
اول نازیو رسوندم بعد فریالو میخواستم رها رو برسونم رسیدیم در خونشون پیاده شد خدافظی کرد منتظر شدم بره بالا وقتی رف بالا من از ماشین پیاده شدم یه سیگار بکشم بعد برم
#رها
رفتم بالا درو زدم مهراد(داداش رها)درو وا کرد
م.سلاممممممم
ر.سلام داداش خرم
م.ایش😐
رفتیم داخل بابا نشسه بود رو مبل مامانمم رو به روش مامانم قیافش یکم نگران بود وا ینی چی شده داشتم میرفتم تو اتاق که بابا گف بیا بشین رفتم نشستم جلوش شروع کرد
ب.ر. دخترم وسایلاتو جمع کن میخوایم بریم
ر.کجا
ب.ر. میریم آلمان
ر. باش ولی چقد اونجا میمونیم
ب.ر. برای همیشه
ر.ینی چی من نمیام من دلم برا دوسام تنگ میشه
ب.ر. نگفتم میای یا نه گفتم وسایلاتو جمع کن
ر. من هیج جا نمیام یکم داد
ب.ر. حالا سر من داد میزنی(عربده)
بابا کمر بندشو در آورد شروع کرد به زدنم بعد گف گمشو تو اتاق
ر.ازت... بدم.... میاد... با سرفه
انگار بابا از کارش پشیمون شده بود اما دیگه فایده نداره من یه دیقه هم توی این خونه نمی مونم رفتم بیرون ک دیدم شکیب جلو در بود
#شکیب داشتم سیگار می کشیدم ک دیدم رها اومد داشت گریه میکرد صورتش چی شده؟😐😶
اومد جلوم تا خواستم حرف بزنم افتاد سریع بغلش کردم گذاشتم تو ماشین روندم سمت بیمارستان تا رسیدیم داد زدم پرستارا اومدن رها رو بردن زنگ زدم بچه ها
ادامه دارد😊💔😐.....
۵۰.۲k
۲۶ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.