چشمان دریایی
چشمان دریایی
♡p17.
ات : * جیغغغ *
ویو ته
داشتم از پله ها میومدم بالا که صدای جیغ ات رو شنیدم سرعتم رو بیشتر کردم نزدیک در ورودی روی یکی از پله ها نشسته بود و دستش رو گرفته بود دستش غرق خون شده بود تا رفتم پیشش قبل از اینکه بتونه حرفش رو کامل کنه بیهوش شد ...
ته : ات ؟ هی چی شده؟؟
ویو ات
اما تا کاغذ برداشتم تیغی که زیر کاغذ بود میشه گفت رگ دستم رو زد نمیدونم چطور یا از کجا اومد فقط تنها چیزی که یادمه صدای ته که با نگرانی اومد سمتم و بعد هیچی....
ات : موا...ظب...جعبه....ب...
ته : ات ؟ هی چشمات رو باز کن ...
خون زیادی از دست داده سریع دستش رو گرفتم و با یه پارچه محکم بستم تا مانع خونریزی بشه وگزاشتمش روی تخت بعد با احتیاط جعبه رو هم بردم اتاقم تا بعدا بفهمم چی شده الان ات مهم تر بود ...
ات بعد از تقریبا نیم ساعت به هوش اومد ....
ات : ته... ته
ته : بیدار شدی ؟ داشتم کم کم نگران میشدم دختره خنگ
ات : خنگ ؟
ته : اخه واسه چی قبل از اینکه بیام در جعبه رو باز کردی ؟
ات : اولش که جلو نرفتم ، بعدم وقتی تیغ اول رو دیدم فکر کردم تموم شده ...
ته ته یعنی کار کی بود ؟
ته : میخوای حدس بزنی ؟
ات : چانگ وو ؟؟
نه محاله اون این کارو نکرده
ته نامه ای که توی جعبه بود رو درآورد و روبه ات گرفت ...
_ او ات عزیزم میدونی من هرگز با ریاست تو مشکل نداشتم ... با خودت مشکل داشتم ... تو هرگز خواهر خوبی نبودی این تازه اولشه و تا زمانی که خودتو اون دوستای بی عرضت رو از بین نبرم قرار نیست چشم رو هم بزارم
و از اون جایی که بزرگم کردی بهت میگم نفر بعدی ... معشوق قبلیته خانم جی ات ...
× باتنفر جی چانگ وو ×
ات : نه نه امکان نداره ....
اون ...
دستش رو روی چشماش گزاشت تا اشکاش معلوم نشه نمی تونست باور کنه که کسی که بزرگش کرده و برای حفاظت ازش از جونش گذشته اینجوری داره جوابش رو میده با انتقام ؟ از چی ؟ چرا ؟ باید می فهمید... معشوق قبلیش؟
ات : معشوق... هق... قبلیم؟
بعد از پرسیدن این سوال با چشم های نگران تهیونگ مواج ها شد که ترس توی دلش رو بیشتر میکرد ...
ته : هدف بعدیش.... جونگکوکه ات
ات : کوک ؟ اما چرا با اون چیکار داره ؟؟؟
ته : فکر کنم میخواد تحت فشار قرارمون بده ... باید سریع و درست عمل کنیم
ات : باید سریع بریم ...
___________________________________
میشه حمایت کنید ؟ 🙃
♡p17.
ات : * جیغغغ *
ویو ته
داشتم از پله ها میومدم بالا که صدای جیغ ات رو شنیدم سرعتم رو بیشتر کردم نزدیک در ورودی روی یکی از پله ها نشسته بود و دستش رو گرفته بود دستش غرق خون شده بود تا رفتم پیشش قبل از اینکه بتونه حرفش رو کامل کنه بیهوش شد ...
ته : ات ؟ هی چی شده؟؟
ویو ات
اما تا کاغذ برداشتم تیغی که زیر کاغذ بود میشه گفت رگ دستم رو زد نمیدونم چطور یا از کجا اومد فقط تنها چیزی که یادمه صدای ته که با نگرانی اومد سمتم و بعد هیچی....
ات : موا...ظب...جعبه....ب...
ته : ات ؟ هی چشمات رو باز کن ...
خون زیادی از دست داده سریع دستش رو گرفتم و با یه پارچه محکم بستم تا مانع خونریزی بشه وگزاشتمش روی تخت بعد با احتیاط جعبه رو هم بردم اتاقم تا بعدا بفهمم چی شده الان ات مهم تر بود ...
ات بعد از تقریبا نیم ساعت به هوش اومد ....
ات : ته... ته
ته : بیدار شدی ؟ داشتم کم کم نگران میشدم دختره خنگ
ات : خنگ ؟
ته : اخه واسه چی قبل از اینکه بیام در جعبه رو باز کردی ؟
ات : اولش که جلو نرفتم ، بعدم وقتی تیغ اول رو دیدم فکر کردم تموم شده ...
ته ته یعنی کار کی بود ؟
ته : میخوای حدس بزنی ؟
ات : چانگ وو ؟؟
نه محاله اون این کارو نکرده
ته نامه ای که توی جعبه بود رو درآورد و روبه ات گرفت ...
_ او ات عزیزم میدونی من هرگز با ریاست تو مشکل نداشتم ... با خودت مشکل داشتم ... تو هرگز خواهر خوبی نبودی این تازه اولشه و تا زمانی که خودتو اون دوستای بی عرضت رو از بین نبرم قرار نیست چشم رو هم بزارم
و از اون جایی که بزرگم کردی بهت میگم نفر بعدی ... معشوق قبلیته خانم جی ات ...
× باتنفر جی چانگ وو ×
ات : نه نه امکان نداره ....
اون ...
دستش رو روی چشماش گزاشت تا اشکاش معلوم نشه نمی تونست باور کنه که کسی که بزرگش کرده و برای حفاظت ازش از جونش گذشته اینجوری داره جوابش رو میده با انتقام ؟ از چی ؟ چرا ؟ باید می فهمید... معشوق قبلیش؟
ات : معشوق... هق... قبلیم؟
بعد از پرسیدن این سوال با چشم های نگران تهیونگ مواج ها شد که ترس توی دلش رو بیشتر میکرد ...
ته : هدف بعدیش.... جونگکوکه ات
ات : کوک ؟ اما چرا با اون چیکار داره ؟؟؟
ته : فکر کنم میخواد تحت فشار قرارمون بده ... باید سریع و درست عمل کنیم
ات : باید سریع بریم ...
___________________________________
میشه حمایت کنید ؟ 🙃
۹۱۳
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.