فیک فکر کنم عاشقش شدم پارت ١۶
هانا : خب بالاخره تموم شد اخیش
تهیونگ : وسایلت رو جمع کردی ؟
هانا : آره بالاخره
تهیونگ : خوبه چمدونت رو بده من ببرم تو ماشین
هانا : باشه
باهم رفتیم سوار ماشین شدیم تهیونگ رانندگی می کرد
هانا : اوپا لازمه حتما برم خونه ی جونگ کوک شی ؟
تهیونگ : آره فعلا برو اونجا تا من این عوضی رو پیدا کنم نگران نباش جونگ کوک حواسش بهت هست
هانا : نگران نیستم پس تو هم آنقدر نگرانم نباش باشه ؟
تهیونگ : باشه
رسیدیم به عمارت جونگ کوک تهیونگ چمدونم رو از ماشین بیرون آورد و به سمت در ورودی حرکت کردیم
جونگ کوک : سلام خوش اومدین
با دیدن جونگ کوک حس عجیبی بهم دست داد نمی دونم چرا ولی دوستش داشتم
هانا : سلام
تهیونگ : سلام جونگ کوک این چمدون هانا من باید دیگه برم
هانا : باشه
جونگ کوک چمدونم رو گرفت
جونگ کوک : باشه نگران هانا هم نباش حواسم بهش هست
تهیونگ رفت
جونگ کوک : دنبالم بیا تا اتاقت رو نشونت بدم
هانا : باشه
دنبال جونگ کوک رفتم تا به یک در سفید رنگ رسید در اتاق رو باز کرد که با یک اتاق خوشگل با تم بنفش روبه رو شدم
خیلی از اتاق خوشم اومده بود
جونگ کوک : دوسش داری ؟
هانا : آره خیلی خوشگله
جونگ کوک : از تهیونگ شنیده بودم که رنگ مورد علاقت بنفشه برای همین گفتم تم اتاق بنفش باشه
هانا : ممنونم جونگ کوک شی
باهم دیگه رفتیم تو اتاق و جونگ کوک چمدونم رو گوشه ای از اتاق گذاشت
جونگ کوک : خب من دیگه میرم به کارام برسم کاری داشتی اتاق من اتاق روبه رویی تو هست
با سر تایید کردم و جونگ کوک رفت و پشت سرش در اتاق هم بست رفتم در کمد رو باز کنم که لباس های توی چمدونم رو توش بچینم که با کمدی پر از لباس های خوشگل مواجه شدم خیلی خوشحال شدم لباس های خودم هم کنار اونا چیدم و بقیه وسایل چمدونم هم توی اتاق چیدم چمدون رو کنار اتاق گذاشتم و رفتم حموم وقتی از حموم اومدم یک پیراهن زرد رنگ با کفش زرد رنگ پوشیدم و رفتم بیرون از اتاق تصمیم گرفتم کمی عمارت رو بچرخم داشتم حیاط رو نگاه می کردم که پیرمردی رو دیدم که داره به گل ها آب میده رفتم پیششون متوجه من شدند
پیرمرد : تو باید مهمون جدید ريیس باشی درسته ؟
هانا : بله
پیرمرد که متوجه نگاه های من به گل ها شد گفت
پیرمرد : خوشگلن نه ؟
هانا : بله خیلی میشه من گل ها رو آب بدم ؟
پیرمرد : باشه اگر دوست داری
از پیرمرد تشکر کردم و به گل ها آب دادم
از زبان جونگ کوک
داشتم توی اتاقم به کارام میرسیدم که یک لحظه حواسم به پنجره پرت شد هانا رو دیدم که داره به گل ها آب میده محوش شده بودم نمی دونستم چرا ولی نمی تونستم ازش چشم وردارم رفتم طبقه پایین به سمت حیاط عمارت
هانا : جونگ کوک شی کارتون تموم شد ؟
جونگ کوک : آره داری به گل ها آب میدی ؟
هانا : آره خیلی لذت بخش دوست دارید شما هم امتحان کنید
اومدم نه بگن که هانا دستم رو گرفت و کنار خودش قرارم داد و آب پاشی رو توی دستم قرار داد خودش دستش رو روی دستم گذاشته بود
هانا : نگاه کنید چقدر منظره قشنگیه بهتره بعضی اوقات هم شما و هم داداشم کاراتونو بزارید کنار و یکم از این کارا کنید
منی که محو زیبایی هانا شده بودم گفتم
جونگ کوک : آره این منظره خیلی زیباست
هانا برگشت به من نگاه کرد و باهم چشم تو چشم شده بودیم انگار تازه متوجه موقعیتمون شده بود ولی هیچ کدوم نمی تونستیم از هم چشم ورداریم تا اینکه هانا این ارتباط چشمی رو از بین برد از صورت سرخ شدش معلوم بود خجالت کشیده چقدر کیوت شده بود
هانا : آه من دیگه میرم داخل هوا کمی سرد شد
و سریع رفت تو از شدت کیوت بودنش خندم گرفت وقتی کنار اونم یک حسی بهم دست میده نمی دونم چیه ولی دوسش دارم
اسلاید دو : لباس هانا
اسلاید سه : کفش های هانا
به هر سختی ای بود فیک رو گذاشتم نمی دونم ویسگون چش شده الان میرم اون یکی فیک هم میزارم
لایک و کامنت فراموش نشه
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
تهیونگ : وسایلت رو جمع کردی ؟
هانا : آره بالاخره
تهیونگ : خوبه چمدونت رو بده من ببرم تو ماشین
هانا : باشه
باهم رفتیم سوار ماشین شدیم تهیونگ رانندگی می کرد
هانا : اوپا لازمه حتما برم خونه ی جونگ کوک شی ؟
تهیونگ : آره فعلا برو اونجا تا من این عوضی رو پیدا کنم نگران نباش جونگ کوک حواسش بهت هست
هانا : نگران نیستم پس تو هم آنقدر نگرانم نباش باشه ؟
تهیونگ : باشه
رسیدیم به عمارت جونگ کوک تهیونگ چمدونم رو از ماشین بیرون آورد و به سمت در ورودی حرکت کردیم
جونگ کوک : سلام خوش اومدین
با دیدن جونگ کوک حس عجیبی بهم دست داد نمی دونم چرا ولی دوستش داشتم
هانا : سلام
تهیونگ : سلام جونگ کوک این چمدون هانا من باید دیگه برم
هانا : باشه
جونگ کوک چمدونم رو گرفت
جونگ کوک : باشه نگران هانا هم نباش حواسم بهش هست
تهیونگ رفت
جونگ کوک : دنبالم بیا تا اتاقت رو نشونت بدم
هانا : باشه
دنبال جونگ کوک رفتم تا به یک در سفید رنگ رسید در اتاق رو باز کرد که با یک اتاق خوشگل با تم بنفش روبه رو شدم
خیلی از اتاق خوشم اومده بود
جونگ کوک : دوسش داری ؟
هانا : آره خیلی خوشگله
جونگ کوک : از تهیونگ شنیده بودم که رنگ مورد علاقت بنفشه برای همین گفتم تم اتاق بنفش باشه
هانا : ممنونم جونگ کوک شی
باهم دیگه رفتیم تو اتاق و جونگ کوک چمدونم رو گوشه ای از اتاق گذاشت
جونگ کوک : خب من دیگه میرم به کارام برسم کاری داشتی اتاق من اتاق روبه رویی تو هست
با سر تایید کردم و جونگ کوک رفت و پشت سرش در اتاق هم بست رفتم در کمد رو باز کنم که لباس های توی چمدونم رو توش بچینم که با کمدی پر از لباس های خوشگل مواجه شدم خیلی خوشحال شدم لباس های خودم هم کنار اونا چیدم و بقیه وسایل چمدونم هم توی اتاق چیدم چمدون رو کنار اتاق گذاشتم و رفتم حموم وقتی از حموم اومدم یک پیراهن زرد رنگ با کفش زرد رنگ پوشیدم و رفتم بیرون از اتاق تصمیم گرفتم کمی عمارت رو بچرخم داشتم حیاط رو نگاه می کردم که پیرمردی رو دیدم که داره به گل ها آب میده رفتم پیششون متوجه من شدند
پیرمرد : تو باید مهمون جدید ريیس باشی درسته ؟
هانا : بله
پیرمرد که متوجه نگاه های من به گل ها شد گفت
پیرمرد : خوشگلن نه ؟
هانا : بله خیلی میشه من گل ها رو آب بدم ؟
پیرمرد : باشه اگر دوست داری
از پیرمرد تشکر کردم و به گل ها آب دادم
از زبان جونگ کوک
داشتم توی اتاقم به کارام میرسیدم که یک لحظه حواسم به پنجره پرت شد هانا رو دیدم که داره به گل ها آب میده محوش شده بودم نمی دونستم چرا ولی نمی تونستم ازش چشم وردارم رفتم طبقه پایین به سمت حیاط عمارت
هانا : جونگ کوک شی کارتون تموم شد ؟
جونگ کوک : آره داری به گل ها آب میدی ؟
هانا : آره خیلی لذت بخش دوست دارید شما هم امتحان کنید
اومدم نه بگن که هانا دستم رو گرفت و کنار خودش قرارم داد و آب پاشی رو توی دستم قرار داد خودش دستش رو روی دستم گذاشته بود
هانا : نگاه کنید چقدر منظره قشنگیه بهتره بعضی اوقات هم شما و هم داداشم کاراتونو بزارید کنار و یکم از این کارا کنید
منی که محو زیبایی هانا شده بودم گفتم
جونگ کوک : آره این منظره خیلی زیباست
هانا برگشت به من نگاه کرد و باهم چشم تو چشم شده بودیم انگار تازه متوجه موقعیتمون شده بود ولی هیچ کدوم نمی تونستیم از هم چشم ورداریم تا اینکه هانا این ارتباط چشمی رو از بین برد از صورت سرخ شدش معلوم بود خجالت کشیده چقدر کیوت شده بود
هانا : آه من دیگه میرم داخل هوا کمی سرد شد
و سریع رفت تو از شدت کیوت بودنش خندم گرفت وقتی کنار اونم یک حسی بهم دست میده نمی دونم چیه ولی دوسش دارم
اسلاید دو : لباس هانا
اسلاید سه : کفش های هانا
به هر سختی ای بود فیک رو گذاشتم نمی دونم ویسگون چش شده الان میرم اون یکی فیک هم میزارم
لایک و کامنت فراموش نشه
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
۱۱۸.۲k
۲۶ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.