پارت ۹
امروز آخر هفته بود و من معمولا آخر هفته ها میخوابیدم ولی چند وقت بود که بخاطر شوگا همش بیرون میرفتم
مامانم خوشحال بود که من میرم بیرون و همش توی اتاقم نیستم ولی چیزی از شوگا نمیدونست
+های شوگا
_های....
امروز شوگا همش تمرین میکرد و یکجا نمی نشست....
+چرا نمیشینی ؟
_دو روز دیگه مسابقه ی بسکتبال دارم
+ منم میام ببینمت!....
_واقعااا؟
+هوم
مسابقه ی بسکتبال:
مسابقه ی خیلی بزرگی بود و جمعیت زیادی اومده بودن
نگاهم به دخترای هم مدرسه ایم افتاد ایش....
بازی شروع شد و من داشتم شوگا رو تشویق میکردم انقد داد زدم تار های صوتی گلوم پاره شد....
مامانم خوشحال بود که من میرم بیرون و همش توی اتاقم نیستم ولی چیزی از شوگا نمیدونست
+های شوگا
_های....
امروز شوگا همش تمرین میکرد و یکجا نمی نشست....
+چرا نمیشینی ؟
_دو روز دیگه مسابقه ی بسکتبال دارم
+ منم میام ببینمت!....
_واقعااا؟
+هوم
مسابقه ی بسکتبال:
مسابقه ی خیلی بزرگی بود و جمعیت زیادی اومده بودن
نگاهم به دخترای هم مدرسه ایم افتاد ایش....
بازی شروع شد و من داشتم شوگا رو تشویق میکردم انقد داد زدم تار های صوتی گلوم پاره شد....
۴.۹k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.