فیک مافیای من فصل دوم پارت ۳:
فیک مافیای من فصل دوم پارت ۳:
تا موقعی که ا،ت بتونه بخوابه کنارش بودم و وقتی خوابش برد از اتاق اومدم بیرون داشتم همینطوری فکر میکردم که باید بهش بگم اینجوری نابود میشه
۳ ماه بعد:
ا،ت:الان سه ماهه که هیون بادیگاردمه بعضی موقع ها رفتاراش خیلی شبیه کوک میشه ولی من هنوز اونو ندیدم بهتره که رفتیم عمارت بهش بگم
کوک:بعد از سه ماه دارم تلاش میکنم که به ا،ت بگم و امروز موقعی که رفتیم عمارت بهش میگم
ا،ت و کوک بعد از چند ساعت که در شرکت بودن به عمارت میرن
کوک:ا،ت
ا،ت:هیون
کوک:اول تو بگو
ا،ت:هیون من باید به تو اعتماد داشته باشم لطفا ماسکتو در بیار میخوام صورتتو ببینم
کوک:مطمعنی میخوای ببینی؟
ا،ت:اره معلومه
یهو کوک ماسکشو در آورد که چشمای ا،ت از تعجب از کاسه در اومده بود:
ا،ت:ک ک کوک(با تعجب)
ا،ت:دارم خ خواب میبینم اره این خوابه عاییی (میزنه توی سرش)
کوک:نه عشقم خواب نیست من زندم
کوک:ا،ت منم کوک من زندم
یک دفعه ا،ت محکم کوک رو بغل کرد و شروع کرد به بلند گریه کردن
ا،ت:هققققققق هققق هق هققققققققق
کوک:هیششششش تموم شد من پیشتم معذرت میخوام که تنهات گذاشتم
ا،ت:هققققق خواهش میکنم دیگه ترکم نکن
کوک:قول میدم هرگز تنهات نزارم قشنگم
ا،ت:هققققققققققققققققق
کوک:هیشششش من پیشتم همه چی تموم شد
ا،ت از بغله کوک در اومد و محکم لباشو بوسید بعد از چند دقیقه که بوسشون تموم شد کوک گفت:
کوک:دلم برای طمعش تنگ شده بود
ا،ت:خنده منم
ا،ت دوباره کوک رو بغل کرد و یک نفسه عمیق از ته دلش کشید
و.......
تا موقعی که ا،ت بتونه بخوابه کنارش بودم و وقتی خوابش برد از اتاق اومدم بیرون داشتم همینطوری فکر میکردم که باید بهش بگم اینجوری نابود میشه
۳ ماه بعد:
ا،ت:الان سه ماهه که هیون بادیگاردمه بعضی موقع ها رفتاراش خیلی شبیه کوک میشه ولی من هنوز اونو ندیدم بهتره که رفتیم عمارت بهش بگم
کوک:بعد از سه ماه دارم تلاش میکنم که به ا،ت بگم و امروز موقعی که رفتیم عمارت بهش میگم
ا،ت و کوک بعد از چند ساعت که در شرکت بودن به عمارت میرن
کوک:ا،ت
ا،ت:هیون
کوک:اول تو بگو
ا،ت:هیون من باید به تو اعتماد داشته باشم لطفا ماسکتو در بیار میخوام صورتتو ببینم
کوک:مطمعنی میخوای ببینی؟
ا،ت:اره معلومه
یهو کوک ماسکشو در آورد که چشمای ا،ت از تعجب از کاسه در اومده بود:
ا،ت:ک ک کوک(با تعجب)
ا،ت:دارم خ خواب میبینم اره این خوابه عاییی (میزنه توی سرش)
کوک:نه عشقم خواب نیست من زندم
کوک:ا،ت منم کوک من زندم
یک دفعه ا،ت محکم کوک رو بغل کرد و شروع کرد به بلند گریه کردن
ا،ت:هققققققق هققق هق هققققققققق
کوک:هیششششش تموم شد من پیشتم معذرت میخوام که تنهات گذاشتم
ا،ت:هققققق خواهش میکنم دیگه ترکم نکن
کوک:قول میدم هرگز تنهات نزارم قشنگم
ا،ت:هققققققققققققققققق
کوک:هیشششش من پیشتم همه چی تموم شد
ا،ت از بغله کوک در اومد و محکم لباشو بوسید بعد از چند دقیقه که بوسشون تموم شد کوک گفت:
کوک:دلم برای طمعش تنگ شده بود
ا،ت:خنده منم
ا،ت دوباره کوک رو بغل کرد و یک نفسه عمیق از ته دلش کشید
و.......
۱۲.۹k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.